شب است و چهره میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بی قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سینش لاله زاره
تو که با عاشقان درد آشنایی
شب و دریای خوف انگیز و توفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دلهای سوزان
برادر نوجونه
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتش فشونه
تو که با عاشقان درد آشنایی
تو که همرزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
برادر غرق خونه
*******
شاعر گمنام
No comments:
Post a Comment