Monday 31 August 2009

در اين جا چار زندان است

در اين جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندين حجره، در هر
حجره چندين مرد در زنجير...
از اين زنجيريان، يک تن، زنش را در تب تاريک بهتاني به ضرب دشنه ئي کشته است.
از اين مردان، يکي، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
را، بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است.
از اينان، چند کس، در خلوت يک روز باران ريز، بر راه ربا خواري نشسته اند
کساني، در سکوت کوچه، از ديوار کوتاهي به روي بام جستند
کساني، نيم شب، در گورهاي تازه، دندان طلاي مردگان را مي شکسته اند.
من اما هيچ کس را در شبي تاريک و توفاني نکشته ام
من اما راه بر مردي ربا خواري نبسته ام
من اما نيمه هاي شب ز بامي بر سر بامي نجسته ام .
در اين جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندين حجره، در هر حجره چندين مرد در زنجير...
در اين زنجيريان هستند مرداني که مردار زنان را دوست مي دارند.
در اين زنجيريان هستند مرداني که در رويايشان هر شب زني در وحشت مرگ از جگر بر مي کشد فرياد.
من اما در زنان چيزي نمي يابم - گر آن همزاد را روزي نيابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل کهسار روياهاي خود، جز انعکاس سرد آهنگ صبور اين علف هاي بياباني که ميرويند و مي پوسند و مي خشکند و مي ريزند، با چيزي ندارم گوش.
مرا گر خود نبود اين بند، شايد بامدادي همچو يادي دور و لغزان،
مي گذشتم از تراز خک سرد پست...
جرم اين است
جرم اين است
 کيفر / باغ آينه - شاملو

Sunday 30 August 2009

جلاد تهران ترفيع گرفت

 يعني حالا دادستان  فعلي تهران زير نظر جلاد مربوطه است ؟! يا زير نظر مستقيم رئيس قوه قضائيه ؟ هر چي باشه س.م جاي دوري نرفته دستش براي جنايت همچنان باز است

Saturday 29 August 2009

خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختي مكشان

خدايا به من تحمل عقيده "مخالف" ارزاني كن
.....
خدايا رشد عقلي و علمي مرا ، از فضيلت "تعصب احساس و اسراف "محروم بسازد 
///
 خدايا مرا همواره آگاه و هوشيار دار تا بيش از شناختن "درست و كامل" كسي يا تفكري قضاوت نكنم
.....
خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختي مكشان ، اضطرابهاي بزرگ غمهاي ارجمند و حيرتهاي عظيم را به روحم عطا كن . لذتها را به بندگان حقيرت بخش و دردهاي عزيز بر جانم ريز .

دكترعلي شريعتي

يك از آخرين عكسهاي سهراب نازنين


يكي از آخرين عكسهاي شهيد سهراب اعرابي ، شايد مدت كوتاهي قبل از شهادت 

Friday 28 August 2009

خرس سیهی که بود مغرور، هیچش نبودی در اندرون زور

خرس سیهی که بود مغرور
هیچش نبودی در اندرون زور .... ....
روزی به کنار جنگل و رود
مشغول به شستشوی تن بود
............
برخاست و سوی خانه کرد عزم
آماده شد از برای هر رزم ....
لاکن چو نبودش هیچ زوری
تخریب نمود لانه موری ....
موری که ورا به ره بدیدش
گفتا ز چه کردی این چنینش ....
خرس از سر کبر و خود نمایی
گفتا ز چه لانه در رهم نمائی ....
مور از سر هوش و عقل و ادریک
گفتا که رهت نبود باریک ....
یا در تن تو همه بود خشم
یا بر سر تو نبوده یک چشم ....
خرس این بشنید و ملتهب شد
یکباره به سوی مور در شد ....
چنگال گشود و حمله ای سخت
برجست بسوی مور بد بخت ....
مور از سر هول خرس نامرد
خود را به درون روزنی کرد ....
شب شد همه جا سکون و آرام
موران همگی به فکر یک دام ....
یک فوج زمور کل لانه
گشتند به سوی خرس روانه ....
یکدسته به چشم کرده آهنگ
یکدسته به گوش کرده آونگ ....
گوشش بدریدند به یک حملۀ آنی
یک دسته به موران به آداب معانی ....
یک دستۀ دیگر از سر حرص
چشمی بدریده از سر خرس ....
آن شب بگذشت و خرس ابله
هر لانۀ مور که بوده بر ره ....
هرجا که بیافت لانه موری
برکنده زبیخ و بن به زوری ....
با پنجه و پوزۀ کریه اش
با نعره و فریاد وقیه اش ....
لیکن دو سه شب گذشته از آن
موران همه مستدل به پیمان ....
چند لانۀ دیگر از همین وش با هم شده یک زبان چو آتش ....
یکباره بسوی خرس رفتند با نظم و سکوت حمله کردند
.... هر عده بسوی قسمتی تن برکنده از او ز سر به هر فن
.... با عقل و درایت و تامل با صبر و رفاقت و تحمل
.... القصه بساط خرس ظالم
برچیده شد از صفحۀ عالم ....
*************
شعر از علي آزادي

Thursday 27 August 2009

شيطانت خجل گشته ز رفتار بي شرم زندان بان نامردش

خداوندا چه بگذشت بر ياران در بندم كه شيطانت خجل گشته ز رفتار بي شرم زندان بان نامردش خداوندا چه شد امشب شياطينت به نام دين ركورد ابوغريب ها را بشكستند و چه ساده از آن بگذشتند خداوندا چه آمد بر سر ياران در بندم! شدند باربر افكار زشت زندان بان، شايد شدند باردار ز باتوم كثيف استبداد، شايد پشيمان گشته اند ز ، نا كردۀ منسوب خويش، شايد ولي باور نخواهم كرد كه مردان حق جويت چنين ساده در خاك بنشستند.

Wednesday 26 August 2009

ز فتوايت شدم در بند ، به زندانت شدم عريان

رداي خون به تن كردن
. مباهات شياطين است
. كه در خور باشدت اي ديو
. گناهانت چه سنگين است
.
تو را رهبر كه نه ، انسان ننامم من
. چو چنگيز و چو اسكندر ندانم من
. چه خونخواري به نام دين
. خدا داند به دين تو نبالم من ..
زافكارت شدم حيران
. زاعمالت شدم گريان .
ز فتوايت شدم در بند
. به زندانت شدم عريان .. به هر زوري براي قدرت برتر
. جواناني كه بر پايت شدند پرپر .
دو صد نفرين و لعنت بر
. ولي مطلق كافر
*********

Monday 24 August 2009

داغ سياه ريا را كم داشت ، كوبيد بر پيشاني اش تا يك شيطاني بي عيب شود

داغ سياه ريا را كم داشت ، كوبيد بر پيشاني اش تا يك شيطاني بي عيب شود . در سه عكس پائين كاملا واضح است كه اين داغ سياه تا 2 ماه پيش وجود نداشته اگر امكان ديدن ويدئو ها را داريد با ديدن ويدئو شك شما تبديل به يقين مي شود . افراد با تقوي هستند كه بدون ريا و در عرض ده ها سال عبادت شبانه روز دچار حالت پينه بسته بر روي پيشانيشان مي شود ولي ا.ن در مدت 2 ماه مثل همه تقلب هاي ديگه كلك زده . هر چي باشه ايشون سر دسته متقلبان هستند :
عكس گرفته شده از ويدئو مربوط به توضيح در مورد كابينه حدود دو ماه بعد از انتخابات . براي ديدن ويدئو اينجا را كليك كنيد
عكس گرفته شده از ويدئو مناظره با منتخب مردم مهندس موسوي حدود يك هفته قبل از انتخابات براي ديدن ويدئو اينجا را كليك كنيد

اين عكس سوم براي كساني كه معتقدند اين سياهي زير موهايش بوده ، واضحه چنين چيزي قبلا وجود نداشته ، يك خط شكستگي كوچك بوده كه اخيرا رويش كار شده تا شكل جاي مهر بخود بگيرد ، اصولا جاي مهر با فاصله كمي از بالاي ابرو قرار ميگيرد ولي چون خيلي اصطلاحا تابلو مي شده ايشون خواستن زرنگي كنند مثل تقلب انتصابات زود به آبروريزي منجر نشود

Sunday 23 August 2009

اولین کسی که از یک تریبون رسمی خامنه ای را دیکتاتور نامید

علامه احمد مفتی‌زاده : گاندی ایران 2430 روز را در انفرادی اوین گذارند و خم به ابرو نیاورد. گاندی ایران اولین کسی است که از یک تریبون رسمی خامنه ای را دیکتاتور نامید . او در 18 سالگی به مقام اجتهاد رسید. در 25 سالگی استاد دانشگاه تهران بود. در سال 42 به خاطر مبارزه با حکومت پهلوی در اوین به زندان رفت. از اعضای موسس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود که پس از نوشتن آن در حسینیه ارشاد اعلام کرد : قلم و دستتان بشکند برای آن قانون تصویب کردنتان … خامنه‌ای را روضه خوانی بازاری خواند که می‌خواهد دیکتاتور شود. با دیکتاتور خواندن خامنه‌ای یکبارِ دیگر به زندان افتاد و بدون محاکمه 2430 روز ( 6 سال و 8 ماه ) در انفرادی اوین بود، و در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها در اوین هر بار که از او میخواستند که اعتراف کند و بگوید غلط کردم، می‌گفت: زبانم به ( غلط کردید ) عادت دارد ، نه ( غلط کردم ). پس از 10 سال حبس در زندان، در روزهای آخر زندگی، در حالیکه از او تنها پوست و استخوانی مانده بود، او را به بیمارستان آسیا منتقل کردند. در بیمارستان عوامل شکنجه و زندانش را بخشید و دعا کرد: خدایا به خاطر من بنده‌ای را عذاب مده، به خدا قسم، حاضرم همه عمر در دنیا رنج بکشم و زیر شکنجه باشم اما تمام بندگان خدا هدایت و سعادتمند گردند… می‌گفت: بت پرست مخلص بهتر است از ریاکاری ( منافقی ) که در مسجدالحرام سجده میکند… می‌گفت: آقایان با این رویکردتان مدتی به اسلام ضربه میزنید اما بعد تشیع را چنان میکنید که تا قیامت قد علم نخواهد کرد… ماهنامه ایران فردا به خاطر چاپ یک مقاله از او ( درباره انتظار از دین ) توقیف شد و مهندس سحابی 9 ماه به خاطر آن زندان رفت. بزرگترها او را می شناسند … علامه احمد مفتی زاده … یار طالقانی و مخالف سر سخت خامنه‌ای … روحش شاد.
تصویر علامه احمد مفتی زاده قبل از دستگیری
تصویر علامه احمد مفتی زاده بعد از آزادي

Friday 21 August 2009

توهم مموت در روزنامه قلابي اعتماد : تبريك اوباما به ا.ن

به خبرهاي روزنامه قلابي اعتماد كه به زنداني ها در زندان دادند دقت كرديد ؟ تمامش آرزوهاي مموته ، خبري كه ميگه تبريك اوباما به ا.ن را وقتي خوندم تركيدم از خنده . چقدر قبل از انتخابات براي خودش توهم زده بود كه با اين تقلبي كه مي كنيم پوز اوباما رو مي زنم مجبوره بهم تبريك بگه بعد من كلي براش كلاس مي زارم و مي گم شما اول از ما بايد معذرت خواهي كني بعد تبريك بگي .زرشك كودتاچي

Thursday 13 August 2009

كجاست ميدان ايران ؟

سپاه بسيج ده گردان
آيند به جنگ در ميدان
با دست خالي ملت
مزدوران بي غيرت
پول نفت و سهم ما
كنند تير در قلب ما
در ميدان آزادي
مسلخ برند آزادي
در ميدان انقلاب
جمهوري در منجلاب
در ميدان جمهوري
.....
استقلال در مهجوري
......
ايران از من ربودند
......
جايش اسلام ستودند
كجاست ميدان ايران ؟
هر دهكده هر استان
هر كوچه و هر بستان
باشد ميدان ايران
به خون غلطيد شعارم
اين باشد آرمانم
استقلال آزادي
جمهوري ايراني
************

Wednesday 12 August 2009

شياطين در قنوتند

مراجع در سكوتند
مكاتب در سقوطند
يك شهر پر از مُعَمِّم
چند حوزه و معلم
وقاحت با فقاهت
شود تدريس راحت
فتاواي شياطين
توطئه سلاطين
تعدي و تجاوز
رود بر شاخه رز
شكنجه و جنايت
بي حد و بي نهايت
....
قاتل روزه اما
....
با فتوي علما
اين همه خون كه ريزد
شمش طلا بگيرد
.........
***********

Wednesday 5 August 2009

تو خون داري مي رقصي ، خبر داري كي هستي ؟

اي رهبر مچاله

اون مصباح زباله

احمدي كوتوله

با فيروز چاقاله

بهت ميگن اين كشتنها ثوابه؟

بهت ميگن آزادي ها سرابه ؟

كشور امن و امانه؟

هزار هزار آجانه؟

شنودشون فعاله؟

زنداني بي ملاله؟

سقوطتون محاله؟

دمكراسي خياله؟

بسيج شده آماده؟

شمشير دست جلاده؟

تا پول نفت به راهه

قدرت دست سپاهه؟

به زور تير و باتوم

اين جنبش گردد مختوم؟

سلاخي تو كهريزك

نباشه حتي تك تك؟

تو خون داري مي رقصي

خبر داري كي هستي ؟

نكنه باور كردي

تو نايب حق هستي ؟

تو هيچي والا نيستي

صاحب مقام نيستي

تو زالوي پست فطرت

شدي بلاي ملت

بيا و بيدار بشو

زرنگ بشو رام بشو

احمدي رو فدا كن

بهش كمي جفا كن

بگو خبر نداشتي

هيچ راه و كار نداشتي

خورده بودي تو نيرنگ

محمود مي گفته جفنگ

بگو تقصير نداشتي

كاريكاتوري و زشتي

مجتبي رو تبعيد كن

محمود و بي نصيب كن

بعد بهشون عفو بزن

شيره سر ملت بزن

اين همه سال نكردي ؟

اين دفعه روش نرنجي

كور خوندي خر تو هستي

اين توئي رذل و پستي

ملتي كه بيداره

تا تو رو پائين نياره

يه شب خواب نداره

ندا رو كشتي رفتي

سهراب و كشتي جستي

اين همه خون كه داديم

فكر كردي ما الاغيم

الاغ توئي گوساله

اي رهبر تاپاله

ايران ما جنگل نيست

اين خونها بي ثمر نيست

زباله دان تاريخ

رفتنني هستي از بيخ

جنايت بي جواب نيست

نهايت بي حساب نيست

بدون كه اين كابوسات

نيستن همش تو رويات

روزي كه بشن محقق

ميشي روبرو با حق

محكومي و بازنده

قافيه رو باختي شرمنده

ديگه چاره نداري

راه به جائي نداري

گنده تر از شاه نيستي

يه موي تنشم نيستي

رفتش شدش آواره ؟

تو كجا جاته بيچاره

فكر كردي خيلي دوره

آزادي ها مهجوره

بدون كه خيلي پرتي

اي مردك زپرتي

اين مردمو نشناختي

زير ظلم و بدبختي

خونها دادن تو سختي

كيانوش ها چو تختي

دشمن ميگي به ملت؟

اين شد ديگه يه نهضت

تا احقاق حقمون

اين هست فقط حرفمون

آزاد كنيم ميهن را

آواره اهريمن را

***********

لينك اين مطلب در بالاترين

***************

Tuesday 4 August 2009

آقاي شريفي نيا ، از آن جوان انقلابي دو آتشه كه قبل يا بعد از سخنراني دكتر شريعتي دكلمه هاي داغ مي خواند چه چيز مانده ؟

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم ، كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم ، ز كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ، به كجا مي روم آخر ننمائي وطنم ، مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزي قفس ساخته اند از بدنم
طي شد اين عمر تو داني به چه سان ؟ پوچ و بس تند چنان باد دمان ، همه تقصير من اين است خودم مي دانم ، كه نكردم فكري ، كه تعمق ننمودم روزي ، ساعتي يا آني، كه چسان مي گذرد عمر گران ؟ كودكي رفت به بازي به فراقت به نشاط ، فارغ از نيك و بد و مرگ حيات ، همه گفتند كنون تا بچس چه
است ) بگذاريد بخندد شادان كه پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست ، بايدش ناليدن
من نپرسيدم هيچ كه پس از اين ز چه رو نتوان خنديدن ، نتوان فارغ و وارسته ز غم همه شادي ديدن ، همچو مرغي آزاد ،‌ هر زمان بال گشادن سر هر بام كه شد خوابيدن . نه تفكر نه تعمق و نه انديشه دمي عمر بگذشت به بي حاصلي و مسخرگي ، چه تواني كه زكف دادم مفت ، من نفهميدم و كس نيز مرا هيچ نگفت . قدرت عهد شباب مي توانست مرا تا به خدا پيش برد ، ليك بيهوده تلف گشت شبابي هيهات ! آن كساني كه نمي دانستند زندگي يعئي چه رهنمايم بودند ، عمرشان طي مي گشت بيخود و بيهوده و مرا مي گفتند كه چو آنها باشم كه چو آنها دائم فكر خوردن باشم ، فكر گشتن باشم ، فكر تآمين معاش ، فكر همسر باشم . كس مرا هيچ نگفت زندگي خوردن نيست ، زندگي گشتن نيست ، زندگاني كردن فكر خود بودن و غافل ز جهان بودن نيست .
اي صد افسوس كه چون عمر گذشت معني اش مي فهمم حال مي پندارم هدف از زيستن اين است رفيق ، من شدم خلق كه مثمر باشم ، نه چنين زائد و بي جوش و خروش ، عمر بر باد و به حسرت خاموش ، من شدم خلق كه با عزمي جزم پاي از بند هواها گسلم ، پاي در راه حقايق بنهم با دلي آسوده فارق از شهوت و آز و حسد و كينه و بخل مملو از عشق جوانمردي و زهد در ره كشف حقايق كوشم شربت جرات و اميد و شهامت نوشم آنچه آموخته ام بر دگران نيز نكو آموزم ، شمع راه دگران باشم و با شعله خويش ره نمايم گر چه سراپا سوزم . اي صد افسوس كه عمر بگذشت چنين : كودكي در غفلت ،‌ نوجواني شهوت در كهولت حسرت . سريال امام علي نقطه شروع معروف شدن محمد رضا شريفي نيا براي مردم بود وقتي در نقش وليد ايفاي نقش كرد .مامان گفت من اينو ميشناسم واي چرا اين اينجوري شده و كلي خنديد بعد رفت از انباري يك نوار كاست آورد و گذاشت توي ضبط صوت ، يك جوان با قدرت بيان بالا و صداي گيرا و تآثير گذار اين دكلمه را مي خوند ، مامان گفت اولين بار تو حسينيه ارشاد ديديدمش همه دخترا مي گفتن واي اين كيه گاهي ميومد اونجا و از دست دكلمه ها مي خوند . من تقريبا 11 سالم بود اينقدر عاشق اين دكلمه شدم كه از حفظ كردم و بارها تو سالهاي مختلف سر صف تو مدرسه خوندمش . اين چيزهائي هست كه بعد از سالها يادم مونده . به هر حال مقصودم از گفتن اينها اين بود كه آقاي شريفي نيا واقعا خدا آخر و عاقبت همه رو بخير كنه . از آن جوان انقلابي دو آتشه كه قبل يا بعد از سخنراني دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد دكلمه هاي داغ مي خواند چه چيز مانده ؟ اي كاش يك جو غيرت مانده بود كه پا بر روي خون اين شهدا براي دو روز دنيا نمي گذاشتيد ، خوب است با دقت به كف كفشهايتان نگاه كنيد تا ببيند كه ديروز يا شايد هم زودتر از اينها با شقاوت خون اين عزيزان را لگد مال كرديد . متاسفانه شما هم جزء نا هنرمندان نامتان در تاريخ ثبت خواهد شد
آخر دكلمه هم اين آيه قرآن را مي خوند : افحصبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون "آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريديم و آنچه به سوي ما بازنمي گرديد"
***********

Saturday 1 August 2009

عكس ابطحي در دادگاه -فشار شديد بر فعالان سياسي

به راستي ابطحي 20 سال پير شده و چهره اش گواه بر رنج هاي اين چهل روز است