Thursday 31 December 2009

عاشورا

يزيديان قرن 21 عاشورا ديگر ، اينبار نه در كربلا كه در تهران رقم زدند

Monday 21 December 2009

با حمله اين جمعيت به بيت ، كمي فكر كن چه چيزي از تو و حراميانت باقي مي ماند

خامنه اي مي خواهد باور كند كه شخصيت بزرگي است ، ولي نمي تواند ، خودش مي داند مقايسه او با شخصيتي چون آيت الله العظمي منتظري خنده دار است و ناهمگون ، البته منتظري بودن سخت است ، در اوج قدرت و بزرگي براي كساني كه همفكر تو نيستند دل بسوزاني و از همه چيز به خاطر احقاق حق آنها بگذري دشوار است ، خامنه اي اوج حقارتش را با پيام تسليت زهرآگينش امروز به نمايش گذاشت وفرياد زد كه من هيچ نيستم
افعي پير ! سگان هارت امروز به ماشين مهندس موسوي حمله كرده اند ، به سردار وحيد بگو فيلم هاي امروز را نشانت بدهد كه بداني اگر يك مو از سر كروبي يا موسوي كم شود ، با حمله اين جمعيت به بيت، چه چيزي از تو و حراميانت باقي مي ماند ، قبل از كندن گورت كمي فكر كن.

Sunday 13 December 2009

نوریزاده:میخواهندجایگاهی همعرض آقای خمینی به آقای خامنه ای بدهندولی این فریب کاری برای مردم آشکارشده است ـ

میخواهندبگویند این بی حرمتی که به آقای خمینی شده مساوی است بابی حرمتی که به آقای خامنه ای کردند.بنابراین اگرخشم وغضبی هست نه فقط بخاطر آقای خمینی بلکه به خاطربی حرمتی به آقای خامنه ای شده و در واقع بالابردن جایگاه اقای خامنه ای است.اما خوشبختانه این بازی که بارها تکرار شده برای مردم آشکار و روشن است...

Monday 30 November 2009

هنگامه شهیدی به شش سال و 91 روز حبس محکوم شد.

هنگامه شهيدی، روزنامه نگار و مشاور امور زنان ستاد انتخاباتی مهدی کروبی که پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر شده بود، از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به شش سال و 91 روز تحمل حبس محکوم شد. محمد مصطفایی، وکیل حانم شهیدی در گفت و گویی با بخش فارسی بی بی سی گفت که حکم صادر شده "منصفانه نیست" و او به این حکم اعتراض خواهد کرد. آقای مصطفایی با این نظر که موکل او از هر اتهامی که در کیفرخواست او بوده بری است، ابراز امیدواری کرد که خانم شهیدی در دادگاه تجدید نظر تبرئه شود. "اقدام علیه امنیت کشور از طریق اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور از طریق حضور در اغتشاشات، فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی از طریق مصاحبه با شبکه ضد انقلاب بی بی سی، امضاء بیانیه های برخوردار از جنبه تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به ریاست جمهوری ایران" از جمله اتهامات هنگامه شهیدی بوده است. در حکم صادره علیه خانم شهیدی که آقای مصطفایی آن را بر روی سایت خود منتشر کرده، آمده است که دادگاه خانم شهیدی را در خصوص" تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به یک سال حبس تعزیری و بابت تبانی و اجتماع و عضویت در تشکیلاتی که علیه امنیت کشور اقدام نموده است به پنج سال حبس تعزیری و بایت توهین به رئیس جمهوری کشور اسلامی ایران به نود و یک روز حبس تعزیر ( جمعا به شش سال و سه ماه و یک روز حبس تعزیری ) محکوم نمود." خانم شهیدی ماه گذشته به قید وثیقه ای صد میلیون تومانی موقتا از زندان اوین آزاد شد. او پیش از آزادی موقت دست به اعتصاب دارو و غذا زده بود که نهایتا به دلیل ضعف شدید جسمانی به بهداری زندان اوین منتقل شد.

Sunday 22 November 2009

از بردن آبروي رهبري تا تبديل شدن به اشل بي سوادي و حقه بازي و . . .

كردان آبروي زيادي از حكومت برد ، به خوبي به خاطر دارم قبل از رأي اعتماد مجلس به وي ، در مجلس اعلام شد كه نظر رهبري اين است كه ايشان وزير شوند فرداي رأي اعتماد به كردان ، كيهان نوشت كه چنين چيزي نبود ، بعد در مجلس بلوا شد كه دروغ گفتيد اگر تأييد رهبري نبود ما رأي نمي داديم بعد دفتر رهبري بيانيه اي بر صحت تأييد رهبري دادند كه يعني بله نظر رهبري اين بوده ، و نايب امام زمان كه علم غيب دارد ايشان را تأييد كردند و بعد آن افتضاح تقلب و تجاوز بر پا شد . بعد از رسوائي مدرك هر چه احمدي نژاد كرد كه ماجرا را جمع كند نشد و روز به روز هم بيشتر به فضاحت كشيده شد ، تا جائي كه كردان شد ضرب المثل و فحش و اشل بي سوادي و دزدي و جعل و حقه بازي و . . . به دليل داشتن اطلاعات زياد از داخل حكومت نشد كه كنارش بزنند يا بي سر و صدا حذفش كنند در جلسه استيضاح در مجلس به وضوح گفت كه اگر بيشتر از اين آبرو ريزي كنيد من آبروي خيلي ها را مي برم ، به راستي كردان چه مي دانست كه اينقدر با وي مدارا مي شد ؟
وي مهره سوخته اي بود كه وجودش باعث خجالت و آبروريزي شده بود و هيچ چيز جز مرگ وي باعث خاتمه اين ماجرا نمي شد ، اين همه اصرار بر داشتن انواع و اقسام بيماري هاي صعب و العلاج براي چيست ؟ همين 2 ماه پيش بود كه از كبر و غرور كارمندانش را براي چندر غازي سگ خطاب كرده بود و خزعبلاتي از جمله اينكه خداوند به من قدرت پيش بيني آينده را داده را اظهار مي داشت ، در عرض سه هفته به صد جور بيماري مبتلا شد و مرد !؟ توهم نيست ولي مرگ كردان عجيب و بيشتر شبيه به قتل عمدي مي باشد تا بيماري ، سابقه اين حكومت در انجام اين قتل ها از جمله خودي ها كم نيست ، سعيد امامي يكي ازمهره هاي سوخته بود كه رازهاي بسياري را در كاسه واجبي سر كشيد و با خود برد .

Thursday 19 November 2009

هزينه گزاف خوش آمدگويي به ا.ن بر دوش ملت

پلاكاردهائي (در تبريز - جهت سفر رئيس جمهور منتصب ) در ابعاد و تعداد وسيع با كيفيت عالي كه در آنها تلاش شده با افكت نور زياد و يار هميشه در صحنه ا.ن ، فتوشاپ دلير، چهره ا.ن تميز شده و به ظاهر چرك و متعفن به نظر نرسد كه بي فايده است ، اين لاشه متعفن گندش همه جاي ايران را مدت هاست كه برداشته . همه با هزينه بيت المال

منبع عكسها وبلاگ جنبش سبز تبريز

Wednesday 18 November 2009

از بسيجي زمان جنگ كه جان و مال و خانواده اش را هزينه مي كرد تا بسيجي امروز . . .

انتخابات سال 88 برگ تازه اي از قدرت طلبي رهبران نظام به ظاهر اسلامي را به نمايش گذاشت كه تمام تحليل هاي علمي و عملي را به مسخره گرفت و تماميت خواهي ماقياي حكومتي را براي همگان آشكار كرد .
از همان ابتدا ، سپاه نقش پر رنگي را در صحنه جا به جائي قدرت بر عهده گرفته بود كه رفته رفته با رشدي كه از در آمدهاي بيت المال پيدا كرده ، خود را مدعي تمام عيار در امور لشگري و كشوري مي داند و با در اختيار گرفتن شريانهاي اصلي اقتصادي و نظامي عملا كنترل سياسي كشور را در حال حاضر بر عهده دارد و در پرداخت هر هزينه در رسيدن به اين هدف كوتاهي نخواهد كرد.
از واگذاري شركت مخابرات با دست و دلبازي تمام به سپاه گرفته تا باج چند صد ميلياردي دولت در اعطاي ذخاير و معادن و ثروت و سهم اين مردم به بسيج ، بسيجي كه اعضاي آن در زمان جنگ با هزينه دادن از جان و مال و خانواده شان عنوان بسيجي را به يدك مي كشيدند تا بسيجي امروزي كه آتش به روي مردم كشورش در ازاي پول و پاداش و عنوان مي كشد ، افراد از دسته دوم بسيج در جهت چپاول اموال مردم و كشور شده اند نه بسيج براي دفاع از خاك و ناموس كشور.
در چنين شرايطي با توجه به آگاه شدن عموم مردم و به صحنه آمدن هر چه بيشتر دانشجويان آزادي خواه در سراسر كشور و شركت در اعتراضات مدني و تظاهراتهاي آينده ، عرصه را براي خودنمائي و قدرت طلبي كودتاگران تنگ خواهيم كرد و اين بار خود مسئول جابه جائي قدرت در رأس حكومت خواهيم بود و دست اين وطن فروشان غاصب را براي هميشه از سرمايه هاي اين ملت كوتاه كرده و براي رسيدن به آزادي لحظه اي دست از مبارزه بر نخواهيم داشت .
به اميد ايراني آزاد و سربلند

Tuesday 10 November 2009

سرنوشت هم انديشان نظام هاي ديكتاتوري

در همان ابتدا ، خميني با بيان اينكه ايران حكومتي جمهوري با مباني اسلامي خواهد داشت با فريب دنيا وارد عرصه سياسي شد و با بوجود اوردن اصل ولايت فقيه كه روز به روز بر اختيارات نامحدودش اضافه مي شود و اسلامي كردن حكومت ، مردم را نيز فريب داد تا جائي كه در نظام من در اوردي امروز نه جائي براي مردم باقي مانده نه جائي براي دوستان ديروز.
نظام ديكتاتوري فعلي ايران نه جوابگوي اعتراضات مردمي است نه قدرتي براي مقابله با مخالفان خارجي ، بلكه هر دو را با چوب بي اعتمادي از خود دور مي كند و نه تنها براي بوجود اوردن يك جامعه معمولي هيچ برنامه عملي ندارد بلكه هيچگونه راه فراري براي برون رفت از بحران بوجود امده امروز ارائه نمي كند و هر چه بيشتر در باتلاق فروپاشي دست و پا مي زند .
رهبران ايران بايد بپذيرند كه الگوي حكومتي آنها نه تنها پاسخ گوئي نياز جامعه ي ايران نيست بلكه مشكل اقرين بوده و در هيچ سيستم و جامعه ي ديگري نيز بدين شكل كاربرد نخواهد داشت و به حاي صادر كردن انقلاب و ايدئولوژي هايشان به فكر ترميم و اصلاح ان باشند و به جاي مجبور كردن مردم در قبول سرنوشتي كه انها برايشان ترسيم مي كنند خود را با مردم و خواسته هاي آنها همسو كنند تا سرنوشت ديگر هم انديشان نظام هاي ديكتاتوري تاريخ مبتلا نشوند.

Saturday 7 November 2009

از روي خون گذشته از نان اِبا ندارد

بنگر به سفره خالي
سارا توان ندارد
داراي ميهن من
امروز جان ندارد
در اين خزان و ماتم
هفت آسمان عالم
بابا مثال هر شب
يك لقمه نان ندارد
شرم است و روي پنهان
رهبر شرف ندارد
از روي خون گذشته
از نان اِبا ندارد
وليِّ مطلق آخر
يك جو ، حيا ندارد
*********

Wednesday 4 November 2009

شيرزناني كه براي جنبش مادري مي كنند

امروز زنان كشورم با دلاوري پيشرو و پرچمدار جنبش سبز هستند . آنقدر دل هايشان نترس شده كه لغت شجاعت پيش آنها كم مي آورد ، سالهاست كه حقوق حقه شان با بي عدالتي تمام لگد مال مي شود و شايد امروز دريافته اند كه ديگر كافيست ، خود در آتش تحجر سوختند ولي ديگر براي فرزندانش بر نمي تابند . تمام كساني كه در اعتراضات پس از كودتاي 22 خرداد حضور داشتند مي دانند كه در حركتهاي مردمي بسيار اتفاق افتاده كه مردان زيادي ايستاده اند و يك زن به جلو مي رود شعار مي دهد ، حركت مي كند و همه به دنبال او شعارمي دهند و حركت مي كنند بدون اغراق در اين جنبش زنان يكي از اهرمهاي اصلي هستند . امروز شيرزناني را ديدم كه به واقع چون يك مادر ، براي جنبش مادري مي كردند . دوستي با تحسين و شيرين زباني به آنها مي گفت قول مي دهيم اولين رئيس جمهور پس از پيروزي يك زن باشد و آنها هم مي خنديدند و تشكر مي كردند .
***********

Saturday 31 October 2009

بدون هيچ اغراقي تو بزرگ قهرمان زماني

شهامتت ستودني است وحيدنياي عزيز ، تو آن لحظه كه تصميم گرفتي در برابراهريمن زمان بايستي و حق را بستاني مي دانستي در برابر چه گرگهاي گرسنه اي ايستاده اي ولي روح حق طلبي تو مانع ترس شد و تو ايستادي ، بدون هيچ اغراقي تو بزرگ قهرمان زماني ، تو فرزند شير پاك خورده كورش هستي فرزند اين خاك پاك ، تو به همه يادآور شدي كه چقدر خطر كردي كه بگوئي زندگي با ذلت بي ارزش است ، كه فردوسي روانپاك مي گويد: اگر مايه زندگي بندگي است دو صد بار مردن به از بندگي
اميدوارم سلامت و استوار باشي قهرمان

Wednesday 28 October 2009

وقتي پاسدارها سراغ من آمدند . . .

وقتي پاسدارها سراغ كمونيست ها رفتند ، من ساكت ماندم ، چون من كمونيست نبودم ، وقتي حزب ملي را دستگير كردند ، من ساكت ماندم ، چون من عضو نبودم . وقتي مجاهدين را مي گرفتند ، من ساكت ماندم ، چون من مجاهد نبودم . وقتي دانشجوها را دستگير كردند ، من ساكت ماندم ، چون من دانشجونبودم . وقتي سراغ اصلاح طلبان رفتند من اعتراض نكردم ، وقتي سراغ من آمدند ديگر كسي براي اعتراض نمانده بود .
********
با الهام از شعر "وقتي آنها آمدند براي " از مارتين نيمولر كه در پائين به فارسي وانگليسي آورده ام
*******
وقتي نازيها سراغ كمونيست ها آمدند ، من ساكت ماندم چون من كمونيست نبودم . وقتي سوشيال دمكرات ها را دستگير كردند ، من ساكت ماندم ، چون من سوشيال دمكرات نبودم . وقتي سراغ اتحاديه هاي صنفي رفتند من ساكت ماندم ، چون من عضو نبودم . وقتي سراغ يهوديها رفتند ، من ساكت ماندم ، چون من يهودي نبودم . وقتي سراغ من آمدند ديگر كسي براي اعتراض نمانده بود *******
When the Nazis came for the communists,I remained silent;I was not a communist.When they locked up the social democrats,I remained silent;I was not a social democrat.When they came for the trade unionists,I did not speak out;I was not a trade unionist.When they came for the Jews,I remained silent;I wasn't a Jew.When they came for me,there was no one left to speak out

Tuesday 27 October 2009

زيد آبادي

زيد آبادي بي پناه در دست دژخيمان بايد معظم از دست رفته (بگذريم كه هيچوقت نبوده) خامنه اي را بر گردادند

Friday 23 October 2009

شنيدم مرده اي حسرت به جانم

خيانت كرده اي بر جان ملت
شرافت پيش تو آخر خزانه
ندا ، سهراب ، كيانوش وترانه
توهم نيست خويت چون ددانه
بگيرد دامن آلوده ات را
همه خون دليران زمانه
شنيدم مرده اي حسرت به جانم
فقيه كذب نادان ناتوانه
چرا بايد بميرد ديو راحت
سرانجام تو آخر پر فغانه
*********

Thursday 22 October 2009

ذره ذره وجودمان را مي درند تا . . .

وقتي ذره ذره يك زخم در بدن ايجاد مي شود ه*ر چقدر گسترده تر و عميق تر مي شود ما هم با آن كنار مي آئيم گاهي زخمي را به كسي نشان مي دهيم و آن شخص با ديدن آن صحنه شوكه مي شود ، اين اتفاق براي من افتاده خودم با آن كنار آمده ام به قول معروف چشمم عادت كرده ولي اگر همان زخم بر اثر اصابت ناگهاني جسمي سخت مثلا چاقو ايجاد شود بدن بلافاصله واكنش شديد عصبي نشان مي دهد . حكايت ذره ذره زخمي شدن ما از طرف حكومت است ذره وجودمان را مي درند كه واكنش شديد ناگهاني نشان ندهيم . كاش شرايط را درك كنيم و از آن زخم عميق جلوگيري كنيم كاش به وجود هر كس ارزش دهيم و نگذاريم يك به يك فرزندان اين سرزمين را در بند و در خاك كنند .
*********

Saturday 17 October 2009

من يك ايراني ام و اسارت را نه بر خود و نه بر فرزندانم بر نمي تابم

حدود 1400 سال پيش پدران ما در مقابل حمله اعراب ايستادگي نكردند و بعد از صدها سال هنوز فرزندانش در عذابند ، با بي تفاوتي در مقابل دشمن (حكومت اسلامي) فقط به خودمان ظلم نمي كنيم دشمن را براي ظلم تا نسلها تقويت مي كنيم ، من يك ايراني ام و اسارت را نه بر خود و نه بر فرزندانم بر نمي تابم
*********

Wednesday 14 October 2009

كاش مردانگي را از آن زن آبرودار مي آموختي

آقاي كلهر ! اسم خودت را پدر مي گذاري ؟ اسم خودت را همسر مي گذاري ؟ (دست كم به مدت 34 سال، تاريخ ازدواج مهرماه 53 ) اسم خودت را مرد مي گذاري ؟ انصافاً با هيچ مقياسي حتي مرد نيستي . براي پست و مقام ؟ براي ا.ن ؟! آنقدر آن ميز و آن تابلوي كناردرب اطاقت با عنوان "مشاور رئيس جمهور " ارزشمند است كه همسر بودنت را انكار مي كني ؟ كدام رئيس جمهور ؟ رئيس پروژه جنايت و تقلب هم نيست ، پادوي ولايت وقيح است براي اوامر وقيحانه ! كاش كمي مردانگي را از آن زن آبرودار مي آموختي كه حالا پس از سالها آبروداري حتي پيش فرزندانش ، او را به نا چيزي فروختي ! طبيعي است دو نفرحتي بعد از سالها به هر دليلي نخواهند با يكديگر زندگي كنند اما شرط انصاف و انسانيت نبود كه براي پاك كردن صورت مسأله (پناهندگي نرگس ) همسر بودنت را در رسانه ها حاشا كني . كاش كمي شعور داشتي و مي دانستي اين ميزها حتي به كساني كه با عزت آمدند و با شرف كار كردند وفا نكرده واي بر تو .
*********

Sunday 11 October 2009

.

Friday 9 October 2009

وقتي شاهد جامعه عصر خويش نيستي

وقتي شاهد جامعه عصر خويش نيستي ، وقتي شاهد شهيد جامعه عصر خويش نيستي ، هر كجا كه ميخواهي باش چه به نماز باشي چه به شراب نشسته باشي هر دو يكيست
****
دكتر شريعتي
***********

Wednesday 7 October 2009

در نماز عشق چه خواندی؟

تو در نماز عشق چه خواندی؟ که سال‌هاست بالای دار رفتی و این شحنه‌های پیر از مرده ات هنوزپرهیز می‌کنند شفیعی کدکنی

Monday 5 October 2009

حالتو مي گيرم به وقتش

همچين حقتو بذاريم كف دستت ،
؟ فكر كردي من بچم نمي شناسمت عنتر

Sunday 4 October 2009

وقتي ا.ن به لنكراني بگه هلو ، گلزار براي مغز بيمار ا.ن چيه ؟

گلزار ثابت كرد يا چيزي به اسم مغز در كله اش ندارد كه بر اين تصور بوده يك ديدار يواشكي بي سر و صدا براي حل مشكلش به جائي بر نمي خورد ، يا يك آشغال است كه با ا.ن سر سفره خون شهدا هم كاسه شده .
پ.ن : وقتي ا.ن به لنكراني بگه هلو ، گلزار براي مغز بيمار ا.ن چيه ؟

Thursday 1 October 2009

تجاوز با لامپ و يك لگد در . . .

يكي از دوستان قديمي را بعد از مدتها ديدم صحبت از همه جا شد و طبيعتاً از مسائل جاري سياسي كشور، خواهرش را مي شناختم و مي دانستم كه همسر يك پزشك است ، مي گفت كه شوهر خواهرش مريضي دارد كه در كهريزك به وي با لامپ تجاوز شده و پس از فرو كردن لامپ با لگد شخص متجاوز در آن قسمت لامپ در بدن آن جوان خرد شده ، نفسم از شنيدن اين ماجرا بند آمد . من به گريه افتادم و او هم كه با بغض اين ماجراي دلخراش و وحشيانه را بازگو مي كرد به گريه افتاد . مي گفت شوهر خواهرش از بستگان دور آن جوان است و فقط به او اعتماد كرده اند در حاليكه وضعيت اين جوان بسيار وخيم است و لامپ به هزاران تكه تبديل شده وعفونت و درد وحشتناك است . من نمي دانم اين موجودات وحشي را خامنه اي در كجا پرورش داده كه اينگونه با مردم رفتار مي كنند .
********

Wednesday 30 September 2009

من اعتراف مي كنم

من اعتراف می‌کنم به قتل، حمل اسلحه
به ارتباط اجنبی، به سازش و مسامحه
من اعتراف می‌کنم به ننگ سرسپردگی
به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی
من اعتراف می‌کنم به انقلاب مخملی
به کودتای موسوی علیه بیت رهبری
من اعتراف می‌کنم که خاتمی منافق است
و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است
و اعتراف می‌کنم به صاف بودن زمین
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که جان‌نثار
که قتل این همه جوان نبوده کار
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم تعفن لباس من
زکار خویش بوده من خودم خراب کرده‌ام
فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده
من اعتراف می‌کنم هوای ‌آب کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است
و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است
من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده
به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده
من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن
چکار کرده مادرم ؟ چکار کرده پیرزن ؟
من اعتراف مي كنم فقط نگو به دخترم
،در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم
****
شاعر ناشناس

Tuesday 29 September 2009

فرزند شهيد همت: افتخار مي‏كنم كه مردم مي‏گويند بسيجي واقعي همت بود و باكري، مردم ما مي‏فهمند

محمدمهدي همت: "وقتي مي شنوم فرزند دكتر بهشتي را بازداشت مي‏كنند و هيچ كس هم در اين نظام كاري انجام نمي‏دهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد مي‏كنند، پس خدا به داد ما برسد، كمااينكه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نكردم، چرا كه انتظار اين اتفاقات و حتي بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسئولان كاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست كنار كشيديم. برادر من پسر كوچك شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند كه انگار چه جرمي مرتكب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي‏كنند كه دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يكي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي‏دهد، به پهلوي مادرم، همسر شهيد همت، چنان با باتوم ضربه وارد كردند كه ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا كليه‏اش خونريزي نكند."
. - آقاي مهدي همت هنگام شهادت پدرتان چند سال تان بود؟
. 27 ساله هستم و موقع شهادت پدر يك سال و چهار ماه داشتم.
. - در اين سال ها به عنوان فرزند شهيد همت حضوري ملموس نداشتيد. علت خاصي داشت؟
در اين سال ها كار ما فقط خون دل خوردن بود. براي مثال لشگر 27 محمد رسول‏الله لشگري است كه پدر من تاسيس كرد و نوك پيكان حمله كشور بود، تا اين اواخر فرمانده سابق لشگر 27، هر سال مراسمي را براي شهيد همت برگزار مي كردند و هيچ گاه ما را كه خانواده شهيد همت بوديم، دعوت نمي كردند. البته من از عملكرد ايشان چيز قشنگي به خاطر ندارم. من هميشه از اخبار مي شنيدم و با اتوبوس از اصفهان به تهران مي آمدم و در بين مردم در اين مراسم حضور داشتم. اما مراسمي كه در سال 86 براي پدرم برگزار كردند مايه ننگ ما بود. آنقدر مراسم افتضاح بود كه همه مي گفتند ما براي مظلوميت حاج همت گريه كرديم.
. اين مراسم مرا به ياد كسي مي انداخت كه فقط با دولا راست شدن نماز مي خواند و در اين نماز خواندن حضور دل ندارد. هر سال تاريخ و مكان برگزاري مراسم مشخص بود اما در آن سال مكان و تاريخ را تغيير دادند. يكي از دوستان مي گفت مراسم مادر دوستش گرم تر از اين مراسم برگزار شده بود. مراسم هر سال آخرين پنجشنبه يي كه به 17 اسفند نزديك تر بود در سالن دعاي ندبه بهشت زهرا (س) برگزار مي شد و اين روند پس از شهادت هر سال ادامه داشت. اما اين بار به جاي سالن ندبه، مراسم در يكي از مساجد كوچك مركز شهر در يك منطقه شلوغ كه طرح ترافيك هم بود، برگزار شد و تاريخ برگزاري مراسم هم تغيير كرده بود و بسياري از كساني كه اطلاع نداشتند، در تاريخ اعلام شده قبلي به سالن دعاي ندبه مراجعه كرده بودند در حالي كه مراسم بدون اطلاع بعدي در مكاني ديگر برگزار شد. به هر ترتيب مراسم تغيير كرد.
. كساني كه مي توانند در مورد شهيد همت به خوبي صحبت كنند، دعوت نمي شوند و هر سال فقط دو سه نفر هستند و آنها صحبت هايي را مطرح مي كنند. پس از آن شكايت كردم و به گوش مسوولان رساندم كه اگر قرار است مراسم اين گونه برگزار شود، اين مراسم را ديگر برگزار نكنيد. پس از آن آقاي سردار همداني قائم مقام بسيج كل كشور به جاي آقاي كوثري آمدند و مراسم را برگزار كردند. آن سالي كه آقاي همداني مراسم را برگزار كردند و ايشان براي نخستين بار ما (خانواده شهيد همت) را به مراسم دعوت كردند، مراسم خوبي بود. پس از آن هم با توجه به اعتراض من به نحوه برگزاري مراسم در سال 86، در سال 87 مراسمي را در سالن وزارت كشور برگزار كردند. مراسم باشكوهي بود و سالن وزارت كشور تا آن موقع چنين جمعيتي را به خود نديده بود. البته قرار بود سخنران آن مراسم نيز آقاي احمدي نژاد باشد كه با مخالفت هاي ما اين امر صورت نگرفت. . - اين گلايه ها...
. برخوردها و رفتارهاي مسوولان علت اصلي انزواي ماست. در واقع نوع برخوردها، نوع توقعات، نوع نگاه ها و ارزش ها تغيير كرده اند. مسائلي كه از طرف مدعيان انقلاب ارزشمند بود، اكنون تبديل به ضدارزش شده است و در واقع مسائلي كه براي ما ارزشمند است، اكنون براي ديگران ارزشمند نيست. برخي دوستان گاهي مي گويند چرا هيچ گاه صحبت نمي كني؟ چرا سكوت كرده يي؟ مي گويم اگر آبرويي هم اكنون براي حاج همت نزد مردم وجود دارد به دليل سكوت ماست. چيزي نگفتم كه بعداً تهمتي به فرزندان شهيد همت نزنند و حاج همت را بدنام نكنند.
. - نحوه برخورد مسوولان در سال هاي اخير و به خصوص حوادث پس از انتخابات را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
. به نظر من اتفاقاتي كه هم اكنون پيش آمده، نتيجه برنامه ريزي ها و سرمايه گذاري هاي سال هاي قبل است كه اكنون برداشت مي شود. اكنون مردم فكر مي كنند من به عنوان فرزند شهيد همت از زندگي و رفاه بالايي برخوردارم و از بانك مركزي كانالي به منزل ما باز شده است. در حالي كه اين گونه نيست. مثالي برايتان عنوان مي كنم. من در دوران دبيرستان در مدرسه تيزهوشان قبول شدم اما به دستور بنياد شهيد اصفهان از ثبت نام من ممانعت به عمل آمد. زماني كه من در دانشگاه قبول شدم آقاي سليماني با هماهنگي آقاي فروزنده رئيس وقت دانشگاه آزاد از ثبت نام من جلوگيري كردند.
. دليلي عنوان نكردند فقط يكسري مشكلات را مطرح كردند. در واقع به گونه يي عمل كردند كه من نتوانستم ثبت نام كنم. چهار پنج سال بعد با آقاي جاسبي مساله را مطرح كردم. آنها بلايي سر ما آوردند كه مي خواهند ما را با ارزش هاي پدرم و امام بد كنند. در سال هاي گذشته اين مسائل به صورت پنهاني وجود داشت اما اين اقدامات علني شده است. وقتي مي شنوم فرزند دكتر بهشتي را بازداشت مي كنند و هيچ كس هم در اين نظام كاري انجام نمي دهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد مي كنند، پس خدا به داد ما برسد كمااينكه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نكردم چرا كه انتظار اين اتفاقات و حتي بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسوولان كاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست كنار كشيديم.
. - در اين سال ها آيا مسوولان در كنار شما و خانواده تان حضور داشتند؟
. در اين سال ها به جز آقايان كروبي، محسن رضايي، آقاي دهقان رئيس سابق بنياد شهيد و تا حدودي آقاي خاتمي، هيچ يك از مسوولان سراغي از ما نگرفتند. البته برخي ها نيز هستند كه نسبت به ما ارادت دارند اما تحت فشار و محدوديت هايي هستند. از ما عذرخواهي مي كنند كه نمي توانند بيشتر در كنار ما باشند. - جريان اينكه در حوادث اخير به سراغ شما هم آمدند، چيست؟
. من خواب بودم كه مادرم با نگراني آمد و گفت نيروهايي بي سيم به دست آمده اند تو را ببرند. من متاسفم كه به عنوان فرزند شهيد همت در نظام جمهوري اسلامي مجبور به انجام اين كار شدم و آن روز فرار كردم. اين فرار تا بعدازظهر ادامه داشت. مي دانستم با اين فرار به اصطلاح آب در لانه مورچه ها ريخته ام اما به مادرم گفتم هر اتفاقي بيفتد، ديگر مهم نيست و من مي خواهم به خانه برگردم. آن روز به هر نحوي قضيه فيصله پيدا كرد. زماني كه جويا شدم متوجه شدم آن افراد از غ...ف آمده بودند. البته بعد يكي از مسوولان وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت اتفاقي برايم نخواهد افتاد. آنها عنوان كردند آن افراد از وزارت اطلاعات نبودند. پس از آن دادستاني هم عنوان كرد كار نيروهاي آنها هم نبوده است. به اين ترتيب همه حاشا كردند و مشخص نشد آنها چه كساني بودند.
. سپس در تظاهرات سكوت كه در روزهاي نخست اعتراضات برگزار شد، مادر و برادرم در تظاهرات حضور داشتند. بعداً شنيدم يكي از بي سيم به دستان خانواده شهيد همت را در ميان جمعيت شناسايي كرده و مي پرسد دستور چيست و دستور مي آيد كه بزنيد و ببريد. برادر من پسر كوچك شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند كه انگار چه جرمي مرتكب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي كنند كه دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يكي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي دهد و به پهلوي مادرم همسر شهيد همت چنان با باتوم ضربه وارد كردند كه ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا كليه اش خونريزي نكند. به يكي از دوستان هياتي مي گفتم هميشه به هيات مي رويم، روضه پهلوي شكسته حضرت فاطمه را گوش مي كنيم اكنون به پهلوي مادر خودمان اين گونه ضربه وارد مي كنند. البته تهديدات ديگري نيز صورت گرفت اما هنوز به صورت جدي همانند پسر شهيد بهشتي به سراغ ما نيامده اند.
. - گلايه هاي خود را در مورد تمامي اين سال ها بگوييد.
. اولين كتابي كه در مورد شهيد همت نوشته بودند كتاب حكايت سرخ است. يكي از انتقادات من اين مساله است. كتاب حكايت سرخ به نويسندگي حجتي از ابتدا تا انتها پر از تحريف و دروغ در مورد پدرم است. اين كتاب با هزينه بيت المال در مدارس كل كشور پخش شد و ما هر چه سعي كرديم، نتوانستيم جلوي انتشار و پخش اين كتاب را بگيريم. زماني كه من به دنيا آمدم، پدرم با آن همه مشغله براي ديدن من سريع خودش را رساند طوري كه دوستانش مي گفتند گويا به دنيا آمدن تو به او الهام شد و سجده شكر به جا آورد. او به اصفهان آمد و از مادرم تشكر كرد و با اينكه پدربزرگم در گوش من اذان گفته بود، مجدداً اذان گفت و با من اتمام حجت كرد. پدر من اين ميزان لطافت و محبت از خود نشان داد اما اين كتاب در تحريفي كامل عنوان كرده زماني كه مهدي به دنيا آمد هر چه به شهيد همت گفتيم بيا، نيامد. هر چه از او خواستيم، شش ماه شد نيامد و نامه داد چقدر مي گوييد بيا و اين كتاب عنوان كرده پدرم گفته پسرم را لباس رزم بپوشانيد و همانند علي اصغر حسين به جنگ بفرستيد. شما ببينيد تحريف تا چه حد؟ زماني كه مردم عادي اين كتاب را مي خوانند تصور بسيار بدي از اين شخصيت در ذهن آنها نقش مي بندد. پس از آن زماني كه ديدند شهيد همت بي كس نيست، از انتشار اين كتاب ها جلوگيري به عمل آمد. تنها خانواده شهيد همت نبود كه فراموش شدند بلكه مردم و تمامي اين ارزش ها بود كه فراموش شدند. هيچ گاه چون پسر حاج همت بودم نه احساس غرور كردم و نه ناراحت شدم. افتخار اين نام را براي خودم داشتم و يك زندگي سخت در اجتماع. بسياري از كساني كه مرا مي شناسند، مي ترسند به من نزديك شوند. مي گويند پسر همت است. دردسرساز است. برخي ديگر هم كه نزديك مي شوند به اين اميد مي آيند كه سوءاستفاده يي كنند.
. به سختي دوستان واقعي و ثابتي وجود دارند كه بدون ترس و سوءاستفاده دوست باشند. اين مساله زندگي ما را سخت تر مي كند. گاهي چنان تبليغات منفي عليه ما شكل مي گيرد كه مردم فكر مي كنند ما چگونه زندگي مي كنيم. خدا را شكر كه در اين مدت مشخص شد ما تفاوتي با سايرين نداشتيم و حتي وضعيتي بدتر از مردم داشتيم. شما اكنون مشاهده مي كنيد كساني در مناصب كشوري قرار مي گيرند كه نه در انقلاب و نه در جنگ هيچ بهايي نپرداختند. ما كساني هستيم كه پيش از اين امتحان خود را پس داده ايم. آنقدر كه ما به اين خاك و نظام علاقه منديم، هيچ كدام از كساني كه ادعا مي كنند و نان اين نظام را مي خورند، علاقه مند نيستند.
. ما روزگار بسيار سختي را گذرانديم كه شايد هيچ وقت كسي نفهمد خانواده سرلشگر شهيد همت بوديم. شايد مادرم راضي نباشد كه اين مساله را مطرح كنم اما ما در سال 76 پول خريد يك بخاري را نداشتيم. ما در خانه هايي زندگي كرديم كه آن خانه در نداشت، گاز نداشت، فاضلاب نداشت. اينها واقعيات زندگي ما است و در مقابل تفكرات مردم چيز ديگري است. اما اميدوار بوديم براي سايرين اوضاع خوب باشد كه اين گونه نيز نبود. الان اوضاع به گونه يي شده است كه هر كس به اصول و ارزش ها، ارزش قائل نباشد بيشتر به پيشرفت و ترقي رسيده است. به نظر من بازماندگان جنگ كه اكنون حضور دارند و داراي مقامي هستند، مقصرند. بچه هايي كه در جنگ مخلص و خوب بودند همه به حاشيه رانده شده اند. درد ما اين است.
. مثالي براي شما عنوان مي كنم. از افراد مختلفي كه در جنگ حضور داشتند؛ كسي كه فرمانده و رشيد و فداكار بوده و كسي كه فقط در جبهه ها خرابكاري مي كرده و كاري از دستش برنمي آمده است اكنون شغل آن فرمانده رشيد و تلاشگر راننده تاكسي شده است و شغل آن كسي كه در واقع هيچ كاري در جنگ نكرده اكنون فرمانده لشگر شده است. اينها كوچك ترين اتفاقاتي است كه براي ما پيش آمده و من بسياري از مسائل را عنوان نمي كنم. مي گويند صدام بد بود. اما همان صدام جنايتكار تمامي فرزندان فرماندهان خود را براي تحصيل به اروپا مي فرستاد. اگر پدر ما وفادار بوده، پس خود ما هم وفاداريم. پس حتماً دليلي يا ترسي وجود دارد كه با ما اين گونه رفتار مي كنند. من با بسياري از كساني كه صحبت مي كنم، چنان متعصب و جاهلانه رفتار مي كنند و از مسائل بي ارزش حمايت هايي مي كنند كه جاهلانه است. تنها كاري كه مي توانيم بكنيم اين است كه در اين اتفاقات در كنار مردم باشيم. افتخار مي كنم كه مردم در تهران مي گويند بسيجي واقعي همت بود و باكري... مردم ما مي فهمند.
. - هم اكنون اتوبان همت به نام پدرتان است. فكر مي كنيد اين دست اقدامات در حق شهيد والايي چون شهيد همت كافي است؟
. آقاي موسوي در بيانيه شماره 12 خود بسيار زيبا عنوان كرده بودند «حرمت هر شخص به فرزند اوست.» اصلاً از اينكه بزرگراه به نام پدرم است، خوشحال نيستم. هر كس يك دهم پدر من معروف بود، هزاران سوءاستفاده از اين نظام مي كرد. من يك شركت ساده با حداقل درآمد در اصفهان دارم. بسياري از افرادي كه از طرف آقايان به عنوان بي حجاب و عدم پايبندي به ارزش اسلامي لقب مي گيرند، بيشتر براي شهدا و جانبازان ارزش قائلند. اما برخي مدعيان براي شهدا ارزشي قائل نيستند. برخي مثلاً خودي هايي كه مرا نمي شناسند، بارها جلوي خودم شروع به بدگويي راجع به من كرده اند. دروغ هاي فراواني را در مورد من مطرح مي كنند. حتي مراسم برگزار مي كنند و مي گويند خانواده شهيد همت منحرف شده اند. برخي ها روزي عنوان كردند مهدي همت به دليل اينكه بزرگراه را به نام پدرش كرده اند، شكايت كرده و پنج ميليارد تومان پول دريافت كرده است. من از مسوولان تشكر مي كنم. روزي به آنها گفتم از زماني كه خودم را شناختم شما بلاهايي بر سر ما آورديد كه من غم پدر نداشتن را احساس نكردم. . - از خاطراتي كه مادرتان از پدرتان، شهيد همت، برايتان نقل كرده، بگوييد.
. يكي از مسائلي كه پدرم به مادرم عنوان كرده بود، اين بود كه از مادرم عذرخواهي كرده و گفته بود متاسفم روزي خواهد آمد كه از هر هزار مرد، يك مرد به معناي واقعي در جامعه وجود نخواهد داشت. تنها كسي كه بعد از شهادت حاج همت هميشه به ما محبت كرد و هميشه در كنار ما بود آقاي مجتبي صالح پور بود. با اينكه هميشه بلاهاي مختلفي بر سر او آمده است اما باز هم در كنار ما بوده است. ايشان تنها كسي بودند كه پدرم بيش از چشم هايش به او اعتماد داشت.
. - از روزهاي سختي كه گذرانده ايد، از فراز و نشيب هاي زندگي بگوييد.
. سه سال اول شهادت حاج همت مشكلات زيادي داشتيم. كه به لطف و محبت آقاي كروبي مشكلات تا حدودي برطرف شد. اواخر دهه 60 و تمام دهه 70 را با سختي فراواني گذرانديم. بيماري داشتم كه پزشكان از درمان من نااميد شده بودند. من در بخش مردان بستري بودم و مادرم در كنار من حضور داشت و در بيمارستان بر سر او فرياد مي زدند كه بايد از بخش بيرون بروي و همسرت براي همراهي پسرت در بخش باشد. خب مادر من كه نمي توانست بگويد همسرش شهيد شده است. بنابراين همه اين غم ها را در درون خودش پنهان مي كرد. شايد ما نسبت به ديگر خانواده هاي شهدا، سختي ها و مشكلات بيشتري را متحمل شده باشيم.
. - پدرتان براي حفظ نظام و حفاظت از مرزهاي كشور، دفاع از مردم و براي ادامه آرمان هاي امام خميني و انقلاب جنگيدند و به شهادت رسيدند. فكر مي كنيد اگر پدرتان اكنون حضور داشت، چه عكس العمل و ديدگاهي در مورد حوادث اين روزها و نحوه رفتار با خانواده اش داشت؟
. به نظر من اين اتفاقات از همان سال هاي اول برنامه ريزي شده بود. ايمان دارم كه حاج همت اين روزها را ديد كه آن روزها طلب مرگ از خدا كرد و طلب بخشش از مادرم داشت. زماني كه شهيد همت به مكه رفت، سه آرزو از خداوند داشت؛ اولين آرزويش اين بود كه در سرزميني نباشد كه نفس امام خميني در آن نباشد. دومين درخواستش از خدا اين بود كه جانباز و اسير نشود. او از خدا خواسته بود فقط شهيد شود، آن هم زماني كه از اولياءالله شده باشد. مي گويند خودشناسي، خداشناسي مي آورد. مي گفت اگر جانباز يا اسير شوم، ممكن است ايمانم را از دست بدهم. سومين درخواستش هم مادرم بود. او مادرم را از خدا خواست و يك جفت پسر مي خواست كه ادامه دهنده راهش باشند. به همين دليل قبل از تولد من و برادرم به مادرم مي گفت بچه ها، پسر هستند. پدرم به تمامي آرزوهاي خود رسيد.
. حاج همت از آن دست فرماندهاني نبود كه فقط در ماشين بنشيند. حاج همت خودش هميشه در كنار بسيجي ها بود. در كدام جنگ در جهان، فرمانده عمليات خودش براي شناسايي مي رود. حاج همت خودش در كنار بچه ها در صف اول حضور داشت. او هيچ گاه خودش و ايمانش را دور نزد. عشق مردم به او به دليل اخلاص اش بود. حتي برخي از همرزمان پدرم تعريف مي كنند كه «خمپاره در دو قدمي حاج همت منفجر مي شد و پدرم سالم مي ماند و ما تعجب مي كرديم كه حتي يك تركش به حاج همت اصابت نمي كند،» همين مساله است كه نشان مي دهد به آرزوهايش رسيد. او نه جانباز شد و نه اسير. درست در همان زماني كه از خدا خواست، شهيد شد. من واقعاً خوشحالم كه او نيست كه اين روزها را ببيند. من دعا مي كنم كه حاج احمد متوسليان هم زنده نباشد.
. روزي يكي از دوستان پدرم كه جانباز شيميايي است و پس از جنگ براي درمان به كانادا رفت و خانواده اش اجازه ندادند برگردد، با من تماس گرفت. او در آنجا مدرسه دارد و خودش هم تدريس مي كند. گفت مي خواهد برگردد. مي گفت مي خواهد به ايران كه مذهب تشيع در آن وجود دارد، برگردد. به او گفتم وضعيت آن گونه نيست كه بتواني برگردي، حداقل زندگي ات را نفروش. يك سفر بيا بعداً اگر خواستي بمان. اما او قبول نكرد و حتي مرا سرزنش كرد كه «تو از راه پدرت منحرف شده يي و مايه ننگ پدرت هستي.» زندگي اش را فروخت و به ايران آمد. فردي كه شيميايي بود و در آنجا يك قرص هم مصرف نمي كرد، به محض ورود به ايران، به دليل خونريزي معده در بيمارستان بستري شد. پس از اينكه به ايران آمد، ديگر با من تماس نگرفت. مدتي گذشت و زماني با من تماس گرفت كه روي پله هاي هواپيما در حال بازگشت به كانادا بود.

Monday 28 September 2009

شهامتت را مي ستايم اي شيخ ، اشاره كروبي به چپاول كشور توسط رهبري وسپاه

آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟
.
متن کامل این نامه به شرح زیر است: .
بسم الله الرحمن الرحيم
. جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی
. رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
. با سلام
. اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند.
. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است. اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس و جمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.
. اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.
. جناب آقای هاشمی
امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد.
. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم. ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.
. جناب آقای هاشمی
. من در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند.
. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند.
. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.
. نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است.
. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟ می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟
. به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.
. جناب آقای هاشمی
. شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش
.. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.
. اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس وظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟
. اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟
. و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟
. به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟
اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟ در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!
. رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
. امام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند.
. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟
. اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟
جناب آقای هاشمی
. پاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ .
شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟
. به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد برآنچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟
. آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟
. واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟
. جناب آقای هاشمی
. بر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».
. و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است.
. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.

Sunday 27 September 2009

رفتار متفاوت ميشل اوباما با برلوسكوني و سايرين

رفتار متفاوت ميشل اوباما با برلوسكوني و سايرين ، در حاليكه با همه روبوسي مي كند با حفظ فاصله با برلوسكوني دست مي دهد ضمن اينكه چهره اوباما خيلي معذب به نظر مي رسد

آنجلا مركل صدراعظم آلمان

مددوف رئيس جمهور روسيه

نخست وزير انگلستان و همسرش
رئيس جمهور فرانسه نيكلا ساركوزي و همسرش كارلا بروني
نخست وزير كانادا استفان هارپر

Saturday 26 September 2009

وقاحت با فقاهت /شود تدريس راحت

...//م.. شياطين درقنوتند ...مكاتب در سقوطند مراجع در سكوتند
. يك شهر پر از مُعَمِّم ...چند حوزه و معلم
. وقاحت با فقاهت ....شود تدريس راحت .
فتاواي شياطين ......توطئه سلاطين .
تعدي و تجاوز ...... رود بر شاخه رز .....
شكنجه و جنايت .....بي حد و بي نهايت ..
قاتل روزه اما ........با فتوي علما
.... اين همه خون كه ريزد .شمش طلا بگيرد

Friday 25 September 2009

تلاش براي انحراف افكار عمومي از تقلب و جنايت به هولوكاست

ا.ن با مهمل گوئي در مورد هولوكاست و اسرائيل تلاش مي كند كه توجه دنيا به خصوص مسلمانان را از مسئله انتخابات ايران به فلسطين و لبنان معطوف كند . موضوع تقلب در انتخابات و كشتار و شكنجه مردم معترض به كودتاي روسي ، اخيراً خوراك رسانه هاي دنيا يوده و رسوائي بزرگي به خصوص در كشورهاي مسلمان براي وي داشته است . با يك سخنراني عادي ا.ن در سازمان ملل ، مانور رسانه ها باز به مسئله انتخابات ايران باز مي گشت ولي انكار هولوكاست يراي دست كم مسلمانان تندرو جذاب است و رسانه ها خواه ناخواه بر روي آن تمركز مي كنند . ژست حمايت از فلسطين در حاليكه دستانش به خون صدها ايراني آغشته است طنزي سخت تلخ و مشمئز كننده است

Wednesday 23 September 2009

Monday 21 September 2009

ولايت فقيهي كه طي سي سال تكه تكه لقمه نان از سفره مستضعفين به فلسطين و ونزوئلا و. . برده ننگي بيش نيست

در پاسخ به گستاخي احمد توكلي ، آيا تمام خونهائي كه بعد از كودتاي 22 خرداد ريخته شد به غير از در راه استقلال و آزادي ايران بود ؟ در روزهائي كه خيابانهاي تهران حتي با ميدان جنگ براي مردم بي پناه و بي دفاع برابري نمي كرد و خون صدها شهيد كه بر روي آسفالت خيابانها به شهادت شاهدان با ماشين هاي آتش نشاني شسته شد در راه آزادي ايران توسط دشمن خانگي ريخته شد كه اتفاقاً استقلال و آزادي و هويت ايراني را به يغما برده است ، دشمني كه بر ميدان نبرد از هر نظر مسلط است چرا كه در ميدان جنگ طرفهاي كارزار مسلح هستند در حاليكه سلاح اين مردم چشمان نجيب و نشان سبزشان در مقابل گلوله و باتوم وچاقو و . . . بود و باز اين مردم شجاعانه به خيابانها مي آيند و هر روز خبرهاي جديد از جنايتهاي رفته بر اين مردم بانگ رسوائي كودتاگران وقيح را فرياد مي زند .
.
پ.ن : يعني توكلي كه از هر سواستفاده اي در حد توان از بيت المال كه حق اين مردم است كوتاهي نكرده از جمله عزيمت به انگليس براي گرفتن دكتراي تقلبي بهمراه خانواده (شايد هم پوششي براي جاسوسي) سنگ پابرهنه ها را براستي بر سينه مي زند ؟ يا از وعده هاي بيشتر براي بهره از مال اين مردم آب از لب و لوچه اش سراريز شده ؟ اين مردم همان كساني هستند در سال 57 انقلاب كردند و حالا سر خورده از اعتماد به شما خواسته هاي پخته تر و والاتري دارند ، كساني كه در مسند قدرت نشسته اند سوار بر موج انقلاب ، اعتماد و اعتقادات مردم را مثله كردند . مستضعفين ناراضي ترين قشر معترض هستند ، خط ولايت فقيهي كه طي سال تكه تكه لقمه نان از سفره او به فلسطين ولبنان و ونزوئلا و. . برده براي او ننگي بيش نيست
.
پ.ن : در نامه توكلي خطاب به آقايان موسوي و كروبي : آيا شما فكر مي‌كنيد اكثريت معترضاني كه راه معارضه را برگزيده‌اند و شعار جانم فداي ايران سرداده‌اند ، وقتي خطري متوجه ايران شود روي حرفشان مي‌ايستند؟ جان كه هيچ، يك گام هم اكثرشان براي استقلال و آزادي ايران عزيز بر نخواهند داشت : مي‌نشينند و منتظر مي‌مانند تا همان اكثريت مستضعفي كه به پيروي از امام و مراجع و روحانيت انقلابي، ايران را حفظ كردند باز هم جانفشاني كنند و بعد هم غرولند و ملامت تحمل كنند.
*********

Sunday 20 September 2009

توان مديريتي يكي از چاقوکشان و قداره بندان حرفه ای - نامه به ا.ن

با سلام و تقديم ارادات قلبی و تبريک و تهنيت به خاطر حماسه ی ۴۰ ميليونی ملت ايران و با لعن و نفرين بر چند خس و خاشاکی که اين پيروزی ومنکوبی رقبا را به کام حضرتعالی و دولت کريمه تلخ می نمايند . احتراماً به عرض می رساند از آن جايی که جنابعالی در گفتگوی تلويزيونی به مورخه ۱۶/۴/۸۸ با سعه صدر فرموديد هر کس در خود توان مديريتی می بيند به اينجانب نامه بنويسد تا از وجود وی در پست های بالای دولتی استفاده شود . لذا با کمال فروتنی به استحضار می رساند بنده از چاقوکشان و قداره بندان حرفه ای هستم که کار با همه نوع ابزار رزمی از پنجه بوکس گرفته تا نانچيکو و... را ماهرانه بلدم . همچنين درناکارساختن افراد با چماق بی نظيرم . ولی تاکنون به سان بعضی اطرافيانتان که با بله قربان گويی و پشت هم اندازی توانسته اند صاحب مقام و قدرت شوند ، چون فاقد زبان چرب و نرم ام متاسفانه ازتوان و کارايی ام در رده های بالای مديريتی استفاده نشده است. فلذا مستدعی است تا دير نشده از تخصص ارزشمند اين حقير به نحو احسن استفاده شود . زيرا در تجهيز و سازمان دهی جوانان رزم کار، يکه بزن جويای نام و نان ، که در اين شرايط بحرانی کشور به وجود آنها فوق العاده نياز است ، نظرات کارشناسی کارآمدی دارم.
.
در اين برهه از تاريخ ميهنمان که عده ای خس و خاشاک معلوم الحال می خواهند نگذارند شما با خيالی آسوده چهار سال ديگر در خدمت مردم ايران باشيد خود واقفيد کسی بهتر از بنده و دوستان قلچماقم نمی تواند ياری دهنده آن جناب برای خلاصی از وضعيت خطيری که گريبانتان را گرفته ، باشد . عاجزانه اعلام می نمايم اگر آن مقام معظم از گردن کلفتی و قلدری اينجانب بتوانند در رده های بالای دولت فخيمه استفاده نمايند با فوت و فن هايی که در ضرب و شتم افراد بلدم ، دمار از روزگار معترضين در هر مکان و مقامی خواهم آورد . ضمناً دوست و آشنای فراوانی بين چاقو کشان و عربده جويان ، همچنين نوچگان ورزيده ای دارم که همه را با حقوقی اندک به همکاری فرا خواهم خواند . تا با تمامی توان در معيت پرزيدنت عزيزمان به کنفرانس ها و سمينارهای علمی حتی مجامع بين المللی رفته ، لب و دهان هم‍ه ی مخالفين را خونين و مالين نماييم. و دانشجويان نمک نشناس معترض را در تمامی دانشگاه های کشور به خاک سياه بنشانيم. .
سوابق کاری اينجانب کاملا گوياست که پس از سال ها زورگيری و باج خوری و ضرب و شتم دشمنان آن والاتبار نوبت ترفيع مقام و پايه ، بنده رسيده است. چرا که صرفاً حمله به اجتماعات و منکوب کردن معترضين با حقوقی بخور و نمير در شأن يکه بزنی همچون من نيست . دربرازندگی هيکل وعلم ودانش ومد رک تحصيلی هيچ از کسانی که بر مسند پست های وزارت ، وکالت و معاونت آن جناب تکيه زده اند کم ندارم . ولی با همه ی جان فشانی هايم در خدمت به حضرتعالی و ضرب و جرح مرگ بار دشمنانتان ، به علت نداشتن پارتی تاکنون نتوانسته ام ارتقاء مقام پيدا نمايم . مطمئناً آن جناب که همواره حامی ما حاشيه نشينان آهنين مشت بوده ايد با بذل توجهی شايسته به مراتب بالا تصميم مقتضی را در اسرع وقت اتخاذ خواهيد نمود. در پايان مايلم فرصت را غنيمت شمرده از حسن ظن شما به چاقو و چاقوکشان مراتب امتنان و سپاس خود و همه ی دوستان و همکارانم را به حضورتان ابراز نمايم. .
.....
با احترامات فائقه دکتر مصطفی حيدری معروف به مصطفی گاو کش
***
طنز نوشته اي از صادق شکيب

Saturday 19 September 2009

خون يك سبز وقتي چكيد

حس غريب و ناشناس
روئيده در وجود من
.
جوانه اي سبز و ظريف
ريشه داره تا بيكران
.
برگاي تازه رو ببين
هر لحظه هي زياد مي شن
.
اگر يكي لگد بشه
هزار تا جاش سبز مي شن
.
خون يك سبز وقتي چكيد
دونه هائي كه خواب بودن
.
براي خونخواهي اون
به سادگي بيدار شدن
.
وقتي كه با جهد رياد
سر از زمين در كشيدند
.
از ديدن ميليونها سبز
در جاي خود ميخكوب شدند
.
اميدشون به خورشيده
دستا همه رو به خدا
.
دشت سياه سبز ميشه
بزودي با همت ما

Friday 18 September 2009

نسلي تهي از خود باوري بوديم ولي حالا . . .

اينجا ايران است . من يك ايراني هستم . مردم كشور من حيرت انگيزند ، حكومت اسلامي نسل من را تحقير شده و بدون اعتماد به نفس و تهي از خود باوري تربيت كرده بود ، من اعتراف مي كنم كه طي سه ماه گذشته بارها و بارها دچار هيجان غير قابل وصفي شدم ، حيرت زده شدم ، من نمي دانستم كه اينقدر مردم من با ارزشند ، شگفت انگيزند ، وقتي شعارهاي دادخواهانه سر مي دهند ، وقتي از جانشان براي آزادي و شرفشان مي گذرند ، مي توانم تمام صحنه هائي كه داستان وار در صفحات تاريخ خواندم را در وجود اين قهرمانان ببينم .
امروز من بدون اغراق جوانمردان تاريخ كشورم را مي بينم ، من مي توانم از نزديك حسشان كنم ، تمام كساني كه آنقدر غيرت دارند كه شايد به تكه نان خشكي با آزادي راضي باشند ولي نه رفاهي در اسارت و حقارت .
گاهي آنقدر به اين جمعيت ميليوني عشق مي ورزم كه از شدت هيجان راه تنفسم براي چند لحظه مسدود مي شود ، بغض شادي وافتخار به ايراني بودنم ، ولي حالا جاي تأسف است براي ديكتاتور كه تمام رشته هايش در اين سي سال در سه ماه پنبه شد ، من به ارزش ايراني بودنم پي بردم همه چيز از كليشه خارج شده و واقعيت را لمس كردم ، به كم تن نمي دهم من تمام آزادي را مي خواهم . اين احساس يك ايراني است يا شايد احساس من
********
لينك اين مطلب در بالاترين

Thursday 17 September 2009

درسهای تاریخی: شعری خطاب به ملاهای استبدادگرا

من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی
که عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حُرمت می، می‌کنند ذکر ولی خود
ز خون بی‌گنهان مست هر صبا و مسایی
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند
به قتل و غارت شهری کنند حکمروایي
دهند مردم بیچاره را به پنجۀ جلاد
نه شرمشان ز پیمبر، نه بیمشان ز خدایی
بیا که خون شده جاری، به جای آب به تبریز
به حکم شاه و به فتوای چند شیخ ریایی
به بندگان خدا بسته گشت راه معیشت
ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی
خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری
حرام بشمرد این ابلهان ریش حنایی بلی، ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان
که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی
**********
تاریخ مشروطه کسروی، جلد 2 ، صفحه 733 شاعر: میرزا جعفرآقا خامنه‌ای