Wednesday 26 August 2009

ز فتوايت شدم در بند ، به زندانت شدم عريان

رداي خون به تن كردن
. مباهات شياطين است
. كه در خور باشدت اي ديو
. گناهانت چه سنگين است
.
تو را رهبر كه نه ، انسان ننامم من
. چو چنگيز و چو اسكندر ندانم من
. چه خونخواري به نام دين
. خدا داند به دين تو نبالم من ..
زافكارت شدم حيران
. زاعمالت شدم گريان .
ز فتوايت شدم در بند
. به زندانت شدم عريان .. به هر زوري براي قدرت برتر
. جواناني كه بر پايت شدند پرپر .
دو صد نفرين و لعنت بر
. ولي مطلق كافر
*********

No comments: