Wednesday, 30 September 2009

من اعتراف مي كنم

من اعتراف می‌کنم به قتل، حمل اسلحه
به ارتباط اجنبی، به سازش و مسامحه
من اعتراف می‌کنم به ننگ سرسپردگی
به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی
من اعتراف می‌کنم به انقلاب مخملی
به کودتای موسوی علیه بیت رهبری
من اعتراف می‌کنم که خاتمی منافق است
و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است
و اعتراف می‌کنم به صاف بودن زمین
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که جان‌نثار
که قتل این همه جوان نبوده کار
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم تعفن لباس من
زکار خویش بوده من خودم خراب کرده‌ام
فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده
من اعتراف می‌کنم هوای ‌آب کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است
و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است
من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده
به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده
من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن
چکار کرده مادرم ؟ چکار کرده پیرزن ؟
من اعتراف مي كنم فقط نگو به دخترم
،در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم
****
شاعر ناشناس

Tuesday, 29 September 2009

فرزند شهيد همت: افتخار مي‏كنم كه مردم مي‏گويند بسيجي واقعي همت بود و باكري، مردم ما مي‏فهمند

محمدمهدي همت: "وقتي مي شنوم فرزند دكتر بهشتي را بازداشت مي‏كنند و هيچ كس هم در اين نظام كاري انجام نمي‏دهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد مي‏كنند، پس خدا به داد ما برسد، كمااينكه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نكردم، چرا كه انتظار اين اتفاقات و حتي بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسئولان كاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست كنار كشيديم. برادر من پسر كوچك شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند كه انگار چه جرمي مرتكب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي‏كنند كه دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يكي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي‏دهد، به پهلوي مادرم، همسر شهيد همت، چنان با باتوم ضربه وارد كردند كه ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا كليه‏اش خونريزي نكند."
. - آقاي مهدي همت هنگام شهادت پدرتان چند سال تان بود؟
. 27 ساله هستم و موقع شهادت پدر يك سال و چهار ماه داشتم.
. - در اين سال ها به عنوان فرزند شهيد همت حضوري ملموس نداشتيد. علت خاصي داشت؟
در اين سال ها كار ما فقط خون دل خوردن بود. براي مثال لشگر 27 محمد رسول‏الله لشگري است كه پدر من تاسيس كرد و نوك پيكان حمله كشور بود، تا اين اواخر فرمانده سابق لشگر 27، هر سال مراسمي را براي شهيد همت برگزار مي كردند و هيچ گاه ما را كه خانواده شهيد همت بوديم، دعوت نمي كردند. البته من از عملكرد ايشان چيز قشنگي به خاطر ندارم. من هميشه از اخبار مي شنيدم و با اتوبوس از اصفهان به تهران مي آمدم و در بين مردم در اين مراسم حضور داشتم. اما مراسمي كه در سال 86 براي پدرم برگزار كردند مايه ننگ ما بود. آنقدر مراسم افتضاح بود كه همه مي گفتند ما براي مظلوميت حاج همت گريه كرديم.
. اين مراسم مرا به ياد كسي مي انداخت كه فقط با دولا راست شدن نماز مي خواند و در اين نماز خواندن حضور دل ندارد. هر سال تاريخ و مكان برگزاري مراسم مشخص بود اما در آن سال مكان و تاريخ را تغيير دادند. يكي از دوستان مي گفت مراسم مادر دوستش گرم تر از اين مراسم برگزار شده بود. مراسم هر سال آخرين پنجشنبه يي كه به 17 اسفند نزديك تر بود در سالن دعاي ندبه بهشت زهرا (س) برگزار مي شد و اين روند پس از شهادت هر سال ادامه داشت. اما اين بار به جاي سالن ندبه، مراسم در يكي از مساجد كوچك مركز شهر در يك منطقه شلوغ كه طرح ترافيك هم بود، برگزار شد و تاريخ برگزاري مراسم هم تغيير كرده بود و بسياري از كساني كه اطلاع نداشتند، در تاريخ اعلام شده قبلي به سالن دعاي ندبه مراجعه كرده بودند در حالي كه مراسم بدون اطلاع بعدي در مكاني ديگر برگزار شد. به هر ترتيب مراسم تغيير كرد.
. كساني كه مي توانند در مورد شهيد همت به خوبي صحبت كنند، دعوت نمي شوند و هر سال فقط دو سه نفر هستند و آنها صحبت هايي را مطرح مي كنند. پس از آن شكايت كردم و به گوش مسوولان رساندم كه اگر قرار است مراسم اين گونه برگزار شود، اين مراسم را ديگر برگزار نكنيد. پس از آن آقاي سردار همداني قائم مقام بسيج كل كشور به جاي آقاي كوثري آمدند و مراسم را برگزار كردند. آن سالي كه آقاي همداني مراسم را برگزار كردند و ايشان براي نخستين بار ما (خانواده شهيد همت) را به مراسم دعوت كردند، مراسم خوبي بود. پس از آن هم با توجه به اعتراض من به نحوه برگزاري مراسم در سال 86، در سال 87 مراسمي را در سالن وزارت كشور برگزار كردند. مراسم باشكوهي بود و سالن وزارت كشور تا آن موقع چنين جمعيتي را به خود نديده بود. البته قرار بود سخنران آن مراسم نيز آقاي احمدي نژاد باشد كه با مخالفت هاي ما اين امر صورت نگرفت. . - اين گلايه ها...
. برخوردها و رفتارهاي مسوولان علت اصلي انزواي ماست. در واقع نوع برخوردها، نوع توقعات، نوع نگاه ها و ارزش ها تغيير كرده اند. مسائلي كه از طرف مدعيان انقلاب ارزشمند بود، اكنون تبديل به ضدارزش شده است و در واقع مسائلي كه براي ما ارزشمند است، اكنون براي ديگران ارزشمند نيست. برخي دوستان گاهي مي گويند چرا هيچ گاه صحبت نمي كني؟ چرا سكوت كرده يي؟ مي گويم اگر آبرويي هم اكنون براي حاج همت نزد مردم وجود دارد به دليل سكوت ماست. چيزي نگفتم كه بعداً تهمتي به فرزندان شهيد همت نزنند و حاج همت را بدنام نكنند.
. - نحوه برخورد مسوولان در سال هاي اخير و به خصوص حوادث پس از انتخابات را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
. به نظر من اتفاقاتي كه هم اكنون پيش آمده، نتيجه برنامه ريزي ها و سرمايه گذاري هاي سال هاي قبل است كه اكنون برداشت مي شود. اكنون مردم فكر مي كنند من به عنوان فرزند شهيد همت از زندگي و رفاه بالايي برخوردارم و از بانك مركزي كانالي به منزل ما باز شده است. در حالي كه اين گونه نيست. مثالي برايتان عنوان مي كنم. من در دوران دبيرستان در مدرسه تيزهوشان قبول شدم اما به دستور بنياد شهيد اصفهان از ثبت نام من ممانعت به عمل آمد. زماني كه من در دانشگاه قبول شدم آقاي سليماني با هماهنگي آقاي فروزنده رئيس وقت دانشگاه آزاد از ثبت نام من جلوگيري كردند.
. دليلي عنوان نكردند فقط يكسري مشكلات را مطرح كردند. در واقع به گونه يي عمل كردند كه من نتوانستم ثبت نام كنم. چهار پنج سال بعد با آقاي جاسبي مساله را مطرح كردم. آنها بلايي سر ما آوردند كه مي خواهند ما را با ارزش هاي پدرم و امام بد كنند. در سال هاي گذشته اين مسائل به صورت پنهاني وجود داشت اما اين اقدامات علني شده است. وقتي مي شنوم فرزند دكتر بهشتي را بازداشت مي كنند و هيچ كس هم در اين نظام كاري انجام نمي دهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد مي كنند، پس خدا به داد ما برسد كمااينكه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نكردم چرا كه انتظار اين اتفاقات و حتي بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسوولان كاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست كنار كشيديم.
. - در اين سال ها آيا مسوولان در كنار شما و خانواده تان حضور داشتند؟
. در اين سال ها به جز آقايان كروبي، محسن رضايي، آقاي دهقان رئيس سابق بنياد شهيد و تا حدودي آقاي خاتمي، هيچ يك از مسوولان سراغي از ما نگرفتند. البته برخي ها نيز هستند كه نسبت به ما ارادت دارند اما تحت فشار و محدوديت هايي هستند. از ما عذرخواهي مي كنند كه نمي توانند بيشتر در كنار ما باشند. - جريان اينكه در حوادث اخير به سراغ شما هم آمدند، چيست؟
. من خواب بودم كه مادرم با نگراني آمد و گفت نيروهايي بي سيم به دست آمده اند تو را ببرند. من متاسفم كه به عنوان فرزند شهيد همت در نظام جمهوري اسلامي مجبور به انجام اين كار شدم و آن روز فرار كردم. اين فرار تا بعدازظهر ادامه داشت. مي دانستم با اين فرار به اصطلاح آب در لانه مورچه ها ريخته ام اما به مادرم گفتم هر اتفاقي بيفتد، ديگر مهم نيست و من مي خواهم به خانه برگردم. آن روز به هر نحوي قضيه فيصله پيدا كرد. زماني كه جويا شدم متوجه شدم آن افراد از غ...ف آمده بودند. البته بعد يكي از مسوولان وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت اتفاقي برايم نخواهد افتاد. آنها عنوان كردند آن افراد از وزارت اطلاعات نبودند. پس از آن دادستاني هم عنوان كرد كار نيروهاي آنها هم نبوده است. به اين ترتيب همه حاشا كردند و مشخص نشد آنها چه كساني بودند.
. سپس در تظاهرات سكوت كه در روزهاي نخست اعتراضات برگزار شد، مادر و برادرم در تظاهرات حضور داشتند. بعداً شنيدم يكي از بي سيم به دستان خانواده شهيد همت را در ميان جمعيت شناسايي كرده و مي پرسد دستور چيست و دستور مي آيد كه بزنيد و ببريد. برادر من پسر كوچك شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند كه انگار چه جرمي مرتكب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي كنند كه دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يكي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي دهد و به پهلوي مادرم همسر شهيد همت چنان با باتوم ضربه وارد كردند كه ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا كليه اش خونريزي نكند. به يكي از دوستان هياتي مي گفتم هميشه به هيات مي رويم، روضه پهلوي شكسته حضرت فاطمه را گوش مي كنيم اكنون به پهلوي مادر خودمان اين گونه ضربه وارد مي كنند. البته تهديدات ديگري نيز صورت گرفت اما هنوز به صورت جدي همانند پسر شهيد بهشتي به سراغ ما نيامده اند.
. - گلايه هاي خود را در مورد تمامي اين سال ها بگوييد.
. اولين كتابي كه در مورد شهيد همت نوشته بودند كتاب حكايت سرخ است. يكي از انتقادات من اين مساله است. كتاب حكايت سرخ به نويسندگي حجتي از ابتدا تا انتها پر از تحريف و دروغ در مورد پدرم است. اين كتاب با هزينه بيت المال در مدارس كل كشور پخش شد و ما هر چه سعي كرديم، نتوانستيم جلوي انتشار و پخش اين كتاب را بگيريم. زماني كه من به دنيا آمدم، پدرم با آن همه مشغله براي ديدن من سريع خودش را رساند طوري كه دوستانش مي گفتند گويا به دنيا آمدن تو به او الهام شد و سجده شكر به جا آورد. او به اصفهان آمد و از مادرم تشكر كرد و با اينكه پدربزرگم در گوش من اذان گفته بود، مجدداً اذان گفت و با من اتمام حجت كرد. پدر من اين ميزان لطافت و محبت از خود نشان داد اما اين كتاب در تحريفي كامل عنوان كرده زماني كه مهدي به دنيا آمد هر چه به شهيد همت گفتيم بيا، نيامد. هر چه از او خواستيم، شش ماه شد نيامد و نامه داد چقدر مي گوييد بيا و اين كتاب عنوان كرده پدرم گفته پسرم را لباس رزم بپوشانيد و همانند علي اصغر حسين به جنگ بفرستيد. شما ببينيد تحريف تا چه حد؟ زماني كه مردم عادي اين كتاب را مي خوانند تصور بسيار بدي از اين شخصيت در ذهن آنها نقش مي بندد. پس از آن زماني كه ديدند شهيد همت بي كس نيست، از انتشار اين كتاب ها جلوگيري به عمل آمد. تنها خانواده شهيد همت نبود كه فراموش شدند بلكه مردم و تمامي اين ارزش ها بود كه فراموش شدند. هيچ گاه چون پسر حاج همت بودم نه احساس غرور كردم و نه ناراحت شدم. افتخار اين نام را براي خودم داشتم و يك زندگي سخت در اجتماع. بسياري از كساني كه مرا مي شناسند، مي ترسند به من نزديك شوند. مي گويند پسر همت است. دردسرساز است. برخي ديگر هم كه نزديك مي شوند به اين اميد مي آيند كه سوءاستفاده يي كنند.
. به سختي دوستان واقعي و ثابتي وجود دارند كه بدون ترس و سوءاستفاده دوست باشند. اين مساله زندگي ما را سخت تر مي كند. گاهي چنان تبليغات منفي عليه ما شكل مي گيرد كه مردم فكر مي كنند ما چگونه زندگي مي كنيم. خدا را شكر كه در اين مدت مشخص شد ما تفاوتي با سايرين نداشتيم و حتي وضعيتي بدتر از مردم داشتيم. شما اكنون مشاهده مي كنيد كساني در مناصب كشوري قرار مي گيرند كه نه در انقلاب و نه در جنگ هيچ بهايي نپرداختند. ما كساني هستيم كه پيش از اين امتحان خود را پس داده ايم. آنقدر كه ما به اين خاك و نظام علاقه منديم، هيچ كدام از كساني كه ادعا مي كنند و نان اين نظام را مي خورند، علاقه مند نيستند.
. ما روزگار بسيار سختي را گذرانديم كه شايد هيچ وقت كسي نفهمد خانواده سرلشگر شهيد همت بوديم. شايد مادرم راضي نباشد كه اين مساله را مطرح كنم اما ما در سال 76 پول خريد يك بخاري را نداشتيم. ما در خانه هايي زندگي كرديم كه آن خانه در نداشت، گاز نداشت، فاضلاب نداشت. اينها واقعيات زندگي ما است و در مقابل تفكرات مردم چيز ديگري است. اما اميدوار بوديم براي سايرين اوضاع خوب باشد كه اين گونه نيز نبود. الان اوضاع به گونه يي شده است كه هر كس به اصول و ارزش ها، ارزش قائل نباشد بيشتر به پيشرفت و ترقي رسيده است. به نظر من بازماندگان جنگ كه اكنون حضور دارند و داراي مقامي هستند، مقصرند. بچه هايي كه در جنگ مخلص و خوب بودند همه به حاشيه رانده شده اند. درد ما اين است.
. مثالي براي شما عنوان مي كنم. از افراد مختلفي كه در جنگ حضور داشتند؛ كسي كه فرمانده و رشيد و فداكار بوده و كسي كه فقط در جبهه ها خرابكاري مي كرده و كاري از دستش برنمي آمده است اكنون شغل آن فرمانده رشيد و تلاشگر راننده تاكسي شده است و شغل آن كسي كه در واقع هيچ كاري در جنگ نكرده اكنون فرمانده لشگر شده است. اينها كوچك ترين اتفاقاتي است كه براي ما پيش آمده و من بسياري از مسائل را عنوان نمي كنم. مي گويند صدام بد بود. اما همان صدام جنايتكار تمامي فرزندان فرماندهان خود را براي تحصيل به اروپا مي فرستاد. اگر پدر ما وفادار بوده، پس خود ما هم وفاداريم. پس حتماً دليلي يا ترسي وجود دارد كه با ما اين گونه رفتار مي كنند. من با بسياري از كساني كه صحبت مي كنم، چنان متعصب و جاهلانه رفتار مي كنند و از مسائل بي ارزش حمايت هايي مي كنند كه جاهلانه است. تنها كاري كه مي توانيم بكنيم اين است كه در اين اتفاقات در كنار مردم باشيم. افتخار مي كنم كه مردم در تهران مي گويند بسيجي واقعي همت بود و باكري... مردم ما مي فهمند.
. - هم اكنون اتوبان همت به نام پدرتان است. فكر مي كنيد اين دست اقدامات در حق شهيد والايي چون شهيد همت كافي است؟
. آقاي موسوي در بيانيه شماره 12 خود بسيار زيبا عنوان كرده بودند «حرمت هر شخص به فرزند اوست.» اصلاً از اينكه بزرگراه به نام پدرم است، خوشحال نيستم. هر كس يك دهم پدر من معروف بود، هزاران سوءاستفاده از اين نظام مي كرد. من يك شركت ساده با حداقل درآمد در اصفهان دارم. بسياري از افرادي كه از طرف آقايان به عنوان بي حجاب و عدم پايبندي به ارزش اسلامي لقب مي گيرند، بيشتر براي شهدا و جانبازان ارزش قائلند. اما برخي مدعيان براي شهدا ارزشي قائل نيستند. برخي مثلاً خودي هايي كه مرا نمي شناسند، بارها جلوي خودم شروع به بدگويي راجع به من كرده اند. دروغ هاي فراواني را در مورد من مطرح مي كنند. حتي مراسم برگزار مي كنند و مي گويند خانواده شهيد همت منحرف شده اند. برخي ها روزي عنوان كردند مهدي همت به دليل اينكه بزرگراه را به نام پدرش كرده اند، شكايت كرده و پنج ميليارد تومان پول دريافت كرده است. من از مسوولان تشكر مي كنم. روزي به آنها گفتم از زماني كه خودم را شناختم شما بلاهايي بر سر ما آورديد كه من غم پدر نداشتن را احساس نكردم. . - از خاطراتي كه مادرتان از پدرتان، شهيد همت، برايتان نقل كرده، بگوييد.
. يكي از مسائلي كه پدرم به مادرم عنوان كرده بود، اين بود كه از مادرم عذرخواهي كرده و گفته بود متاسفم روزي خواهد آمد كه از هر هزار مرد، يك مرد به معناي واقعي در جامعه وجود نخواهد داشت. تنها كسي كه بعد از شهادت حاج همت هميشه به ما محبت كرد و هميشه در كنار ما بود آقاي مجتبي صالح پور بود. با اينكه هميشه بلاهاي مختلفي بر سر او آمده است اما باز هم در كنار ما بوده است. ايشان تنها كسي بودند كه پدرم بيش از چشم هايش به او اعتماد داشت.
. - از روزهاي سختي كه گذرانده ايد، از فراز و نشيب هاي زندگي بگوييد.
. سه سال اول شهادت حاج همت مشكلات زيادي داشتيم. كه به لطف و محبت آقاي كروبي مشكلات تا حدودي برطرف شد. اواخر دهه 60 و تمام دهه 70 را با سختي فراواني گذرانديم. بيماري داشتم كه پزشكان از درمان من نااميد شده بودند. من در بخش مردان بستري بودم و مادرم در كنار من حضور داشت و در بيمارستان بر سر او فرياد مي زدند كه بايد از بخش بيرون بروي و همسرت براي همراهي پسرت در بخش باشد. خب مادر من كه نمي توانست بگويد همسرش شهيد شده است. بنابراين همه اين غم ها را در درون خودش پنهان مي كرد. شايد ما نسبت به ديگر خانواده هاي شهدا، سختي ها و مشكلات بيشتري را متحمل شده باشيم.
. - پدرتان براي حفظ نظام و حفاظت از مرزهاي كشور، دفاع از مردم و براي ادامه آرمان هاي امام خميني و انقلاب جنگيدند و به شهادت رسيدند. فكر مي كنيد اگر پدرتان اكنون حضور داشت، چه عكس العمل و ديدگاهي در مورد حوادث اين روزها و نحوه رفتار با خانواده اش داشت؟
. به نظر من اين اتفاقات از همان سال هاي اول برنامه ريزي شده بود. ايمان دارم كه حاج همت اين روزها را ديد كه آن روزها طلب مرگ از خدا كرد و طلب بخشش از مادرم داشت. زماني كه شهيد همت به مكه رفت، سه آرزو از خداوند داشت؛ اولين آرزويش اين بود كه در سرزميني نباشد كه نفس امام خميني در آن نباشد. دومين درخواستش از خدا اين بود كه جانباز و اسير نشود. او از خدا خواسته بود فقط شهيد شود، آن هم زماني كه از اولياءالله شده باشد. مي گويند خودشناسي، خداشناسي مي آورد. مي گفت اگر جانباز يا اسير شوم، ممكن است ايمانم را از دست بدهم. سومين درخواستش هم مادرم بود. او مادرم را از خدا خواست و يك جفت پسر مي خواست كه ادامه دهنده راهش باشند. به همين دليل قبل از تولد من و برادرم به مادرم مي گفت بچه ها، پسر هستند. پدرم به تمامي آرزوهاي خود رسيد.
. حاج همت از آن دست فرماندهاني نبود كه فقط در ماشين بنشيند. حاج همت خودش هميشه در كنار بسيجي ها بود. در كدام جنگ در جهان، فرمانده عمليات خودش براي شناسايي مي رود. حاج همت خودش در كنار بچه ها در صف اول حضور داشت. او هيچ گاه خودش و ايمانش را دور نزد. عشق مردم به او به دليل اخلاص اش بود. حتي برخي از همرزمان پدرم تعريف مي كنند كه «خمپاره در دو قدمي حاج همت منفجر مي شد و پدرم سالم مي ماند و ما تعجب مي كرديم كه حتي يك تركش به حاج همت اصابت نمي كند،» همين مساله است كه نشان مي دهد به آرزوهايش رسيد. او نه جانباز شد و نه اسير. درست در همان زماني كه از خدا خواست، شهيد شد. من واقعاً خوشحالم كه او نيست كه اين روزها را ببيند. من دعا مي كنم كه حاج احمد متوسليان هم زنده نباشد.
. روزي يكي از دوستان پدرم كه جانباز شيميايي است و پس از جنگ براي درمان به كانادا رفت و خانواده اش اجازه ندادند برگردد، با من تماس گرفت. او در آنجا مدرسه دارد و خودش هم تدريس مي كند. گفت مي خواهد برگردد. مي گفت مي خواهد به ايران كه مذهب تشيع در آن وجود دارد، برگردد. به او گفتم وضعيت آن گونه نيست كه بتواني برگردي، حداقل زندگي ات را نفروش. يك سفر بيا بعداً اگر خواستي بمان. اما او قبول نكرد و حتي مرا سرزنش كرد كه «تو از راه پدرت منحرف شده يي و مايه ننگ پدرت هستي.» زندگي اش را فروخت و به ايران آمد. فردي كه شيميايي بود و در آنجا يك قرص هم مصرف نمي كرد، به محض ورود به ايران، به دليل خونريزي معده در بيمارستان بستري شد. پس از اينكه به ايران آمد، ديگر با من تماس نگرفت. مدتي گذشت و زماني با من تماس گرفت كه روي پله هاي هواپيما در حال بازگشت به كانادا بود.

Monday, 28 September 2009

شهامتت را مي ستايم اي شيخ ، اشاره كروبي به چپاول كشور توسط رهبري وسپاه

آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟
.
متن کامل این نامه به شرح زیر است: .
بسم الله الرحمن الرحيم
. جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی
. رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
. با سلام
. اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند.
. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است. اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس و جمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.
. اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.
. جناب آقای هاشمی
امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد.
. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم. ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.
. جناب آقای هاشمی
. من در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند.
. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند.
. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.
. نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است.
. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟ می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟
. به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.
. جناب آقای هاشمی
. شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش
.. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.
. اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس وظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟
. اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟
. و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟
. به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟
اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟ در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!
. رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
. امام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند.
. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟
. اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟
جناب آقای هاشمی
. پاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ .
شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟
. به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد برآنچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟
. آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟
. واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟
. جناب آقای هاشمی
. بر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».
. و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است.
. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.

Sunday, 27 September 2009

رفتار متفاوت ميشل اوباما با برلوسكوني و سايرين

رفتار متفاوت ميشل اوباما با برلوسكوني و سايرين ، در حاليكه با همه روبوسي مي كند با حفظ فاصله با برلوسكوني دست مي دهد ضمن اينكه چهره اوباما خيلي معذب به نظر مي رسد

آنجلا مركل صدراعظم آلمان

مددوف رئيس جمهور روسيه

نخست وزير انگلستان و همسرش
رئيس جمهور فرانسه نيكلا ساركوزي و همسرش كارلا بروني
نخست وزير كانادا استفان هارپر

Saturday, 26 September 2009

وقاحت با فقاهت /شود تدريس راحت

...//م.. شياطين درقنوتند ...مكاتب در سقوطند مراجع در سكوتند
. يك شهر پر از مُعَمِّم ...چند حوزه و معلم
. وقاحت با فقاهت ....شود تدريس راحت .
فتاواي شياطين ......توطئه سلاطين .
تعدي و تجاوز ...... رود بر شاخه رز .....
شكنجه و جنايت .....بي حد و بي نهايت ..
قاتل روزه اما ........با فتوي علما
.... اين همه خون كه ريزد .شمش طلا بگيرد

Friday, 25 September 2009

تلاش براي انحراف افكار عمومي از تقلب و جنايت به هولوكاست

ا.ن با مهمل گوئي در مورد هولوكاست و اسرائيل تلاش مي كند كه توجه دنيا به خصوص مسلمانان را از مسئله انتخابات ايران به فلسطين و لبنان معطوف كند . موضوع تقلب در انتخابات و كشتار و شكنجه مردم معترض به كودتاي روسي ، اخيراً خوراك رسانه هاي دنيا يوده و رسوائي بزرگي به خصوص در كشورهاي مسلمان براي وي داشته است . با يك سخنراني عادي ا.ن در سازمان ملل ، مانور رسانه ها باز به مسئله انتخابات ايران باز مي گشت ولي انكار هولوكاست يراي دست كم مسلمانان تندرو جذاب است و رسانه ها خواه ناخواه بر روي آن تمركز مي كنند . ژست حمايت از فلسطين در حاليكه دستانش به خون صدها ايراني آغشته است طنزي سخت تلخ و مشمئز كننده است

Wednesday, 23 September 2009

Monday, 21 September 2009

ولايت فقيهي كه طي سي سال تكه تكه لقمه نان از سفره مستضعفين به فلسطين و ونزوئلا و. . برده ننگي بيش نيست

در پاسخ به گستاخي احمد توكلي ، آيا تمام خونهائي كه بعد از كودتاي 22 خرداد ريخته شد به غير از در راه استقلال و آزادي ايران بود ؟ در روزهائي كه خيابانهاي تهران حتي با ميدان جنگ براي مردم بي پناه و بي دفاع برابري نمي كرد و خون صدها شهيد كه بر روي آسفالت خيابانها به شهادت شاهدان با ماشين هاي آتش نشاني شسته شد در راه آزادي ايران توسط دشمن خانگي ريخته شد كه اتفاقاً استقلال و آزادي و هويت ايراني را به يغما برده است ، دشمني كه بر ميدان نبرد از هر نظر مسلط است چرا كه در ميدان جنگ طرفهاي كارزار مسلح هستند در حاليكه سلاح اين مردم چشمان نجيب و نشان سبزشان در مقابل گلوله و باتوم وچاقو و . . . بود و باز اين مردم شجاعانه به خيابانها مي آيند و هر روز خبرهاي جديد از جنايتهاي رفته بر اين مردم بانگ رسوائي كودتاگران وقيح را فرياد مي زند .
.
پ.ن : يعني توكلي كه از هر سواستفاده اي در حد توان از بيت المال كه حق اين مردم است كوتاهي نكرده از جمله عزيمت به انگليس براي گرفتن دكتراي تقلبي بهمراه خانواده (شايد هم پوششي براي جاسوسي) سنگ پابرهنه ها را براستي بر سينه مي زند ؟ يا از وعده هاي بيشتر براي بهره از مال اين مردم آب از لب و لوچه اش سراريز شده ؟ اين مردم همان كساني هستند در سال 57 انقلاب كردند و حالا سر خورده از اعتماد به شما خواسته هاي پخته تر و والاتري دارند ، كساني كه در مسند قدرت نشسته اند سوار بر موج انقلاب ، اعتماد و اعتقادات مردم را مثله كردند . مستضعفين ناراضي ترين قشر معترض هستند ، خط ولايت فقيهي كه طي سال تكه تكه لقمه نان از سفره او به فلسطين ولبنان و ونزوئلا و. . برده براي او ننگي بيش نيست
.
پ.ن : در نامه توكلي خطاب به آقايان موسوي و كروبي : آيا شما فكر مي‌كنيد اكثريت معترضاني كه راه معارضه را برگزيده‌اند و شعار جانم فداي ايران سرداده‌اند ، وقتي خطري متوجه ايران شود روي حرفشان مي‌ايستند؟ جان كه هيچ، يك گام هم اكثرشان براي استقلال و آزادي ايران عزيز بر نخواهند داشت : مي‌نشينند و منتظر مي‌مانند تا همان اكثريت مستضعفي كه به پيروي از امام و مراجع و روحانيت انقلابي، ايران را حفظ كردند باز هم جانفشاني كنند و بعد هم غرولند و ملامت تحمل كنند.
*********

Sunday, 20 September 2009

توان مديريتي يكي از چاقوکشان و قداره بندان حرفه ای - نامه به ا.ن

با سلام و تقديم ارادات قلبی و تبريک و تهنيت به خاطر حماسه ی ۴۰ ميليونی ملت ايران و با لعن و نفرين بر چند خس و خاشاکی که اين پيروزی ومنکوبی رقبا را به کام حضرتعالی و دولت کريمه تلخ می نمايند . احتراماً به عرض می رساند از آن جايی که جنابعالی در گفتگوی تلويزيونی به مورخه ۱۶/۴/۸۸ با سعه صدر فرموديد هر کس در خود توان مديريتی می بيند به اينجانب نامه بنويسد تا از وجود وی در پست های بالای دولتی استفاده شود . لذا با کمال فروتنی به استحضار می رساند بنده از چاقوکشان و قداره بندان حرفه ای هستم که کار با همه نوع ابزار رزمی از پنجه بوکس گرفته تا نانچيکو و... را ماهرانه بلدم . همچنين درناکارساختن افراد با چماق بی نظيرم . ولی تاکنون به سان بعضی اطرافيانتان که با بله قربان گويی و پشت هم اندازی توانسته اند صاحب مقام و قدرت شوند ، چون فاقد زبان چرب و نرم ام متاسفانه ازتوان و کارايی ام در رده های بالای مديريتی استفاده نشده است. فلذا مستدعی است تا دير نشده از تخصص ارزشمند اين حقير به نحو احسن استفاده شود . زيرا در تجهيز و سازمان دهی جوانان رزم کار، يکه بزن جويای نام و نان ، که در اين شرايط بحرانی کشور به وجود آنها فوق العاده نياز است ، نظرات کارشناسی کارآمدی دارم.
.
در اين برهه از تاريخ ميهنمان که عده ای خس و خاشاک معلوم الحال می خواهند نگذارند شما با خيالی آسوده چهار سال ديگر در خدمت مردم ايران باشيد خود واقفيد کسی بهتر از بنده و دوستان قلچماقم نمی تواند ياری دهنده آن جناب برای خلاصی از وضعيت خطيری که گريبانتان را گرفته ، باشد . عاجزانه اعلام می نمايم اگر آن مقام معظم از گردن کلفتی و قلدری اينجانب بتوانند در رده های بالای دولت فخيمه استفاده نمايند با فوت و فن هايی که در ضرب و شتم افراد بلدم ، دمار از روزگار معترضين در هر مکان و مقامی خواهم آورد . ضمناً دوست و آشنای فراوانی بين چاقو کشان و عربده جويان ، همچنين نوچگان ورزيده ای دارم که همه را با حقوقی اندک به همکاری فرا خواهم خواند . تا با تمامی توان در معيت پرزيدنت عزيزمان به کنفرانس ها و سمينارهای علمی حتی مجامع بين المللی رفته ، لب و دهان هم‍ه ی مخالفين را خونين و مالين نماييم. و دانشجويان نمک نشناس معترض را در تمامی دانشگاه های کشور به خاک سياه بنشانيم. .
سوابق کاری اينجانب کاملا گوياست که پس از سال ها زورگيری و باج خوری و ضرب و شتم دشمنان آن والاتبار نوبت ترفيع مقام و پايه ، بنده رسيده است. چرا که صرفاً حمله به اجتماعات و منکوب کردن معترضين با حقوقی بخور و نمير در شأن يکه بزنی همچون من نيست . دربرازندگی هيکل وعلم ودانش ومد رک تحصيلی هيچ از کسانی که بر مسند پست های وزارت ، وکالت و معاونت آن جناب تکيه زده اند کم ندارم . ولی با همه ی جان فشانی هايم در خدمت به حضرتعالی و ضرب و جرح مرگ بار دشمنانتان ، به علت نداشتن پارتی تاکنون نتوانسته ام ارتقاء مقام پيدا نمايم . مطمئناً آن جناب که همواره حامی ما حاشيه نشينان آهنين مشت بوده ايد با بذل توجهی شايسته به مراتب بالا تصميم مقتضی را در اسرع وقت اتخاذ خواهيد نمود. در پايان مايلم فرصت را غنيمت شمرده از حسن ظن شما به چاقو و چاقوکشان مراتب امتنان و سپاس خود و همه ی دوستان و همکارانم را به حضورتان ابراز نمايم. .
.....
با احترامات فائقه دکتر مصطفی حيدری معروف به مصطفی گاو کش
***
طنز نوشته اي از صادق شکيب

Saturday, 19 September 2009

خون يك سبز وقتي چكيد

حس غريب و ناشناس
روئيده در وجود من
.
جوانه اي سبز و ظريف
ريشه داره تا بيكران
.
برگاي تازه رو ببين
هر لحظه هي زياد مي شن
.
اگر يكي لگد بشه
هزار تا جاش سبز مي شن
.
خون يك سبز وقتي چكيد
دونه هائي كه خواب بودن
.
براي خونخواهي اون
به سادگي بيدار شدن
.
وقتي كه با جهد رياد
سر از زمين در كشيدند
.
از ديدن ميليونها سبز
در جاي خود ميخكوب شدند
.
اميدشون به خورشيده
دستا همه رو به خدا
.
دشت سياه سبز ميشه
بزودي با همت ما

Friday, 18 September 2009

نسلي تهي از خود باوري بوديم ولي حالا . . .

اينجا ايران است . من يك ايراني هستم . مردم كشور من حيرت انگيزند ، حكومت اسلامي نسل من را تحقير شده و بدون اعتماد به نفس و تهي از خود باوري تربيت كرده بود ، من اعتراف مي كنم كه طي سه ماه گذشته بارها و بارها دچار هيجان غير قابل وصفي شدم ، حيرت زده شدم ، من نمي دانستم كه اينقدر مردم من با ارزشند ، شگفت انگيزند ، وقتي شعارهاي دادخواهانه سر مي دهند ، وقتي از جانشان براي آزادي و شرفشان مي گذرند ، مي توانم تمام صحنه هائي كه داستان وار در صفحات تاريخ خواندم را در وجود اين قهرمانان ببينم .
امروز من بدون اغراق جوانمردان تاريخ كشورم را مي بينم ، من مي توانم از نزديك حسشان كنم ، تمام كساني كه آنقدر غيرت دارند كه شايد به تكه نان خشكي با آزادي راضي باشند ولي نه رفاهي در اسارت و حقارت .
گاهي آنقدر به اين جمعيت ميليوني عشق مي ورزم كه از شدت هيجان راه تنفسم براي چند لحظه مسدود مي شود ، بغض شادي وافتخار به ايراني بودنم ، ولي حالا جاي تأسف است براي ديكتاتور كه تمام رشته هايش در اين سي سال در سه ماه پنبه شد ، من به ارزش ايراني بودنم پي بردم همه چيز از كليشه خارج شده و واقعيت را لمس كردم ، به كم تن نمي دهم من تمام آزادي را مي خواهم . اين احساس يك ايراني است يا شايد احساس من
********
لينك اين مطلب در بالاترين

Thursday, 17 September 2009

درسهای تاریخی: شعری خطاب به ملاهای استبدادگرا

من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی
که عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حُرمت می، می‌کنند ذکر ولی خود
ز خون بی‌گنهان مست هر صبا و مسایی
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند
به قتل و غارت شهری کنند حکمروایي
دهند مردم بیچاره را به پنجۀ جلاد
نه شرمشان ز پیمبر، نه بیمشان ز خدایی
بیا که خون شده جاری، به جای آب به تبریز
به حکم شاه و به فتوای چند شیخ ریایی
به بندگان خدا بسته گشت راه معیشت
ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی
خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری
حرام بشمرد این ابلهان ریش حنایی بلی، ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان
که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی
**********
تاریخ مشروطه کسروی، جلد 2 ، صفحه 733 شاعر: میرزا جعفرآقا خامنه‌ای

Wednesday, 9 September 2009

...اشك تمساح نمي خواهيم دولت مصباح نمي خواهيم *** جنتي لعنتي تو دشمن ملتي

Sunday, 6 September 2009

چه كسي دانشجوست ؟

آيا دانشجو رئيس پروژه تقلب با مداركي جعلي و تقلبي است كه هرگز سر هيچ كلاسي به عنوان دانشجو حاضر نشده است ؟ يا مزدور بسيجي كه با سهميه مزدوري وارد دانشگاه مي شود و مزد جنايت مي گيرد ؟

در اين جا دانشجو يك متهم به براندازي نظام تو خالي ولايت فقيه در سلول است ، دانشجو جوان در خاك آرميده با سينه اي شكافته با تبرجلادان است ، ‌ دانشجو رتبه اول كارشناسي ارشد مردود اعلام شده است ، دانشجو كسي است با بر افراشتن پيراهن آغشته به خون هم كلاسي اش سالها زير شكنجه تاوان عدالتخواهي پس مي دهد ، دانشجو كسي است كه با چشمان تخليه شده و بدني مملو از ساچمه بر روي تخت بيمارستان با مرگ و زندگي دست و پنجه نرم مي كند ، دانشجو كسي است كه با ضربه باتوم بر سرش دچار جنون شده است ،‌ دانشجو كسي است كه به وحشيانه ترين شكل جواب سؤال رأي من كجايش با استدلال شيشه نوشابه پاسخ داده شده . راستي در كجاي دنيا سرنوشت يك جوياي علم چنين است ؟

Saturday, 5 September 2009

پاداش جنايت - براي كساني كه هنوز خودشان را به خواب زده اند

مطلبي را خواندم در مورد رتبه اول كارشناسي ارشد كه پس از انتخاب رشته مردود اعلام شده ،  وقتي مزدوران بسيجي سهميه مزدوري مي گيرند و گاهاً بدون كنكور وارد دانشگاه مي شوند ، وقتي امثال كامران دانشجو رئيس پروژه تقلب با مدارك جعلي وزير اين مملكت مي شوند . وقتي يك تروريست چون سعيد عسگر(ضارب سعيد حجاريان ) كه با محكوميت 15 سال زندان ، پس از چند ماه از زندان آزاد مي شود و در جامعه اي كه به يك جاني ترفيع مي دهند و وي پاداش جنايت مي گيرد در حاليكه  افراد شايسته بايد در خانه يا زندانهاي رژيم اشغالگر بسر برند . آگاه باشند آن دسته از افرادي كه آگاهانه سر در لاك خود فرو برده اند كه به اين ترتيب  بايد منتظر مرگ تدريجي با ذلت خود و فرزندانتان  باشيد .
متأسفانه بسياري از مردم با نگرشهائي از اين دست كه اگر در تجمعات شركت كنم كشته مي شوم يا من كشته شوم براي قدرت گرفتن فلاني ؟ يا با اين توجيه كه همه دستشان در يك كاسه است و از اين دست شانه خالي كردنها ، بر اين پندارند كه بقيه بروند من هم اگر خوب شد از شرايط استفاده مي كنم اگر هم كه نشد من هزينه اي ندادم . بايد به اين فكر كرد كه ما براي شخص خاصي از جان گذشتگي نمي كنيم ما براي واژه والاي آزادي مي جنگيم ، آزادي براي خودمان و فرزندان اين سرزمين . در تمام ممالك آزاد دنيا مردم آزادانه افراد شايسته را به نمايندگي از خود انتخاب مي كنند تا كشورشان را به مسير درست هدايت كنند اگر هر كس به دنبال خودخواهي خود باشد كه آزادي براي ما جز سرابي نخواهد بود .




Thursday, 3 September 2009

صحبت جمهوریت از بین رفت

جان پسر، گوش به هر خر مکن........ بشنو و باور مکن
.
تجربه را باز مکرر مکن ...........    بشنو و باور مکن

مملکت ما شده امن و امان .......... از همدان تا طبس و سیستان

مشهد و تبریز و ری و اصفهان ...   ششتر و کرمانشه و مازندران

امن بود ، شکوه دگر، سرمکن

بشنو و باور مکن

یافته اجحاف و ستم خاتمه…… نیست کسی را ز کسی واهمه

هست مجازات برای همه……. حاکم مطلق چو بود محکمه

محکمه را مسخره دیگر مکن
بشنو و باور مکن

نسخ شد آئین ستم گستری…… هیچ دخالت نکند لشکری

در عمل مذهبی و کشوری…… نیست به قانون شکنی کس جری

شکوه سپس بر سر منبر مکن

بشنو و باور مکن

صحبت جمهوریت از بین رفت .... غصه مخور این نیت از بین رفت

فرقه بی تربیت از بین رفت ........ زمزمه عاریت از بین رفت

خاطر آسوده مکدر مکن

بشنو و باور مکن

نیست بر این ملت یک لا قبا ...... فکر اجانب پس از این رهنما

هست دگر موقع صلح و صفا ..... نیست زهم دولت و ملت جدا

واهمه از توپ شبندر مکن

بشنو و باور مکن

تکیه دولت همه بر ملت است ..... ملت از آن، حامی این دولت است

لندن از این حادثه در حیرت است ... مسکو از این واقعه در زحمت است

دولت حقه است، فغان سر مکن

بشنو و باور مکن

آنکه نکردست جوانان بگور ....... زر نستاندست ز مردم بزور

پازده زیر چهل و یک کرور ...... لندنیان را بنمودست بور

زو طلب خویش مکرر مکن

بشنو و باور مکن

نیمه شبها سر بیراهه راه ....... کشته شد ار چند نفر بیگناه

بود غرض راحت خلق اله ...... هست سفارت سخنم را گواه

جان بده و مفسده شر مکن

بشنو و باور مکن

****************
قسمتي از جمهوري نامه ميرزاده عشقي مناسب با حال هواي اين روزهاي ما

مهمان

بهشت زهرا، مهمان تازه یی از اوین دارد

Tuesday, 1 September 2009

چرا ابطحي ؟

از وقتی که عکس ابطحي مبني بر حضورش در خانه براي افطار منتشر شده متأسفانه افرادي مطالبي را اشاعه مي دهند مورد تحسين كودتاچيان . هدف كودتاگران از اين كار چه بود ؟ اصلا هدف از دستگيري اين افراد و دادگاه و اعترافات چيست ؟ همه به خوبي مي دانند كه اين افراد دير يا زود آزاد خواهند شد پس چرا كودتاگران دست به چنين كاري زدند ؟ پاسخ بسيار ساده است : براي شكستن اين افراد هم به لحاظ فردي وهم به لحاظ اجتماعي پس از پخش اعترافات وقتي ديدند نه تنها اين اعترافات از علاقه مردم به اين فرد كم نكرده بلكه نوك پيكان همچنان به سمت مجريان اعترافات است ، مرتب حيله هاي مختلف از قبيل وبلاگ و همين افطاري با خانواده را ترتيب مي دهند تا وقتي اين فرد از زندان آزاد شد يك قهرمان نباشد . وقتي ما اينقدر ساده شويم كه فكر كنيم كه ابطحي براي افطاري خوردن با خانواده اش با آنها كنار آمده و اينقدر ابطحي را ساده بشماريم ظلم بزرگي قبل از ابطحي به خودمان كرده ايم . به اعتقاد بنده به طور مثال براي افطاري ديشب چند حالت وجود دارد ، با تاكتيك هاي خودشان ابطحي را سوار ماشين كرده اند و مرتب با گفتن اينكه مثلا مي خواهيم سر به نيستت كنيم يا مي خواهيم برويم جسد فلاني را نشانت دهيم ، بعد از مدتي جلوي درب منزل ابطحي رفته اند و در حاليكه ابطحي در شوك است به او مي گويند براي آخرين بار مي تواني خانواده ات را ببيني ، يا حالاتي شبيه به اين . اين مسأله كه ديگر بر كسي پوشيده نيست كه بازجويان رژيم اشغالگر ج.ا در شكنجه روحي و رواني بي نظير هستند . نگراني و وحشت در چشمان ابطحي در همين عكس افطاري موج مي زند . شايد اين سوال پيش بيايد كه چرا ابطحي ؟ چرا فرض مثال با رمضان زاده يا قوچاني اين كار نكرده اند ؟ پاسخ ساده است هيچ يك از افراد بازداشتي به اندازه ابطحي شناخته شده بين همه مردم از هر طبقه اي نيست روزگاري نه چندان دور براي هشت سال برترين پستها را در قوه مجريه بعد از رئيس جمهور وقت داشت ، پس طبيعي است كه بيشترين مانور روي ابطحي باشد . ضمن اينكه سرشت ، طبيعت و ساختار جسمي و روحي هر فرد با ديگري متفاوت است و مقايسه كردن در اين جا هيچ معنائي ندارد جز ايجاد تفرقه و ايجاد نااميدي . منصف بودن كار سختي نيست اگر دست از خود خواهي هايمان برداريم و اينقدر از دور در مورد افرادي كه داخل معركه هستند قضاوت كورنكنيم . بيائيد با كارهايمان اسباب خوشحالي و پيروزي را براي كودتاچيان فراهم نياوريم
ما همه چشم انتظار اين قهرمانان هستيم و هيچ خبري در زندانهاي ج.ا در مورد گروگانها براي ما شگفت آور نيست . همه به خوبي مي دانند كه كودتاچيان از انجام هيچ كاري فروگذار نيستند
*********